راه ناهموار عشق
بعضی چیزها اندک اندک آشکارتر میشود. یکی هم مضمون «عشق» و توقعی که امروزه از آن میرود و تفاوت آن با آنچه در گذشتهها بوده و فرهنگ و ادبیات غنایی ما را پدید آورده، انگار جامعهی در حال گذار مضمون عشق را هم با رویکردی تازه میخواهد.
در فرهنگ و ادبیات ما که برخی باورهایش بهمیراث رسیده، عرصهی عشق و عاشقی، با موضوع زندگی خانوادگی و ازدواج دو امر کاملا جدا از هم بوده است. از عشق و عاشقی انتظار تشکیل زندگی خانوادگی و ازدواج نبوده است. ازدواج حتی به عنوان یک وظیفهی اقتصادی- اجتماعی مقدس بوده تا نسلها دوام آورند و با تولید انبوه بچه بتوانند در برابر آنهمه بیماریهایی که آدمها را هزار هزار روانهی گورستان میکرد مقاومت کنند و نیاز جامعهای که ابزار تولیدش خود آدمها بودند برطرف شود. همیشههم کم میآوردند.
شاید به همین جهت ناگزیر بودند دخترها را در سنین ده دوازده سالگی شوهر دهند تا وارد چرخهی تولید شوند، روایت هم برایش درست کنند که در اسلام باید چنین و چنان باشد. و همیشه این رعیت مردم بودند که باید دخترانشان را در سن کم به شوهر دهند، نه اشراف و طبقات مرفه. و اگر رابعه هم فرصت عاشقی پیدا میکند شاید به همین دلیل است که از خاندان حکمرانان است و نیازی نبوده که طبق آن روایتی که برای رعیت وضع شده در نه سالگی خانه شوهر رود و هنوز کودکی را تجربه نکرده لهیده و پژمرده شود.
اما حالا ابزار تولید پدید آمده، زمینی که با هزار نفر از رعیت مردم باید آباد میشد حالا شاید با ده نفر آدم بهتر از گذشته هم اداره شود. یعنی احتیاج به جمعیتا نبوه به عنوان ابزار تولید نیست. از سوی دیگر، حالا بهداشت آمده، واکسیناسیون آمده، حالا بچهها زنده میمانند و لازم نیست هر زنِ رعیتی از ازدواج تا یائسگی لااقل پانزده شکم زایمان کند تا وظیفه ی ملی و شرعی خودش را انجام داده باشد.
حالا زن ها و مردها فرصت این را دارند تا قبل از ازدواج افزون بر بلوغ جسمانی به بلوغ اندشیده هم دست پیدا کنند. اینها اتفاقات کمی نیستند. اینها ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه را دگرگون کرده است. میبینی آن روایتی که دختران را در نه سالگی به تکلیف وامیدارد در این ساختار تازه چه بیربط مینماید.
باری به هر جهت این گونه بود که در سنت تاریخی و اجتماعی ما، عشق ربطی به زندگی زناشویی نداشته و هیچ راهکاری هم در این مورد پدید نیامده. همین است که میگویم راه شما برای پیوند میان عشق و ازدواج راهی ناهموار است که خودتان باید هموارش کنید. و اینکه آیا میتوان عشق را پیش شرط ازدواج قرار داد؟ این هم جای اما و اگر بسیار دارد. به ویژه آنکه هنوز این تردید باقی است که آیا می توان رابطه ی عاشق و معشوق را به رابطهی عاشق و عاشق تغییر داد؟پرسش دیگری هم هست که در آن روزگار «عشق» کدام هدفی را دنبال میکرده و عاشقان بزرگی چون ابوالحسن خرقانی و عطار و حافظ که شاید پدر عشق خوانده شوند کدام هدفی را دنبال میکردند که هم معطوف به معشوقهای زمینی بود و هم جدای از زندگی زناشویی. این البته هنوز جای تامل بسیار دارد
آبان ماه 1384 مشهد