روح، - تبار شناسي:
در زبان قرآن، يا عربي فصيح، «روح» همزاد و هم خانواده «ريح» است. يعني اگر واژه «روح» نامي براي يك امر غير محسوس است، ولي واژه «ريح» (نسيم، باد) تقريبا با همان ويژگيها نامي براي يك جريان محسوس و معيّن است. درك ما از اين جريان محسوس(ريح) ميتواند مقدمهاي باشد براي درك ما از چند و چون آن معناي نامحسوس كه روح ناميده ميشود.
«نسيم» و «باد» كه در طبيعت هست اگر چه خود ناديدني است اما هركسي وزش نسيم بيابان را بر پوست خود ميتواند حس كند، و حتي تكانههايي كه در اشياء و پديدههاي ديگر پديد ميآورد را ميتوان ديد. هنگامي كه عربِ بدوي در چادر خود با قومِ خويش به گفتگو نشسته است باد ميتواند دامن چادر را پس زند و بي آنكه ديده شود به درون چادر سرك بكشد. در شبانگاهان و بامدادان چون حريري نوازشگر، صورت آفتاب سوخته عرب را نوازش ميدهد، از فراز تپهها، پرتگاهها، و لابلاي سنگها با انعطافي شگفتانگيز عبور ميكند و با ملايمتي كه جمّازههاي راهوار و تربيتشده هم از آن بيبهرهاند دشتها را زيربال خود ميگيرد. در قرآن همچنين براي بادها ويژگي ديگري هم برشمرده است. اين ويژگي عبارت است از آبستن كردن گياهان براي باروري.
متناسب با وضعيت جغرافيايي حجاز و گرماي طاقت فرساي صحرا، باد به ويژه در صبحگانان، بسي خوشايند و با لطف مينمايد. احتمالا به همين جهت، واژهي «ريح» به معناي مهرباني و لطف هم بوده است. همچنين، بوي هرچيز را كه به وسيلهي حس بويايي دريافته ميشود «ريح» ناميدهاند. يعني نسيم كه عطر و بوي بوتههاي پراكندهي بيابان را به همراه دارد شامهي آدمي را نيز بر ميانگيزد. حتي آنجا كه ظاهرا هيچ بادي نميوزد باز هم اگر گل خوشبويي در گوشهاي از خانه نهاده باشند، همين عنصر ناپيدا و مرموز است كه خبر آن را به شامهي آدمي ميرساند.
اگرچه «ريح» معمولا عنصري خوشايند و مطلوب تلقي ميشود در عين حال مواردي هم پيش ميآيد كه نسيم با عبور از لاشهاي فاسد شده، با تعفني ناخوشايند در ميآميزد و مشام آدمي را آزار ميدهد. همچنين گاه ميشود كه شتاب بر ميدارد، خشمگين ميشود، ريگ صحراهاي تفتيده را به هوا ميپاشد، آسمان را تيره و تار ميكند، خيمهي صحرا نشينان را از جاي بر ميكند و يكچند زندگي را مختل ميكند. اين خشمگيني به دريا كه باشد موجهاي سهمگين برميانگيزد و بسا كه كشتي نشستگان را به كام مرگ ميكشاند. اما اين موارد، هيچگاه به عنوان ويژگيهاي مدام براي ريح نيست. وقايعي است كه در مواردي نسبتا نادر اتفاق ميافتد. از اين جهت در تلقي آدميان «نسيم» معمولا خوشايند و دلپزير و راحتي بخش بوده است.
باد و نسيم، بيرنگترين، بيشكلترين، سيالترين، و دست نايافتنيترين پديدهها است. آب را ميتوان در كاسهاي سفالين نگه داشت. سنگ را ميتوان تا هر وقت كه خواست در مشتهاي خود نگه داشت. خورشيد و ماه را ميتوان ديد و بهديگري هم نشان داد. اما "باد" (ريح) اين پديده بي قرار و مرموز كه حتي براي لحظهاي نميتوان آن را به بند كشيد نشانهاي ميشود براي درك نسبي ما از راز آميزترين امر باطني يعني "روح".
«روح» در متن قرآن:
از متن قرآن چنين برميآيد كه آفرينش آدم به عنوان موجود زنده، به معناي دميدن روح در جسم نيست. همانگونه كه در آفرينش جانوران ديگر هم ذكري از دميدن روح در آنان نيست. به تعبير ديگر، پديد آمدن موجود زنده، اعم از آدم و جانور، ربطي به دميدن يا ندميدن روح در او ندارد بلكه دميدن روح در آدم، مرحلهاي متفاوت از آفرينش است. در قرآن تصريح شده است كه بعد از آنكه خداوند آدم را آفريد و او را از همهجهت موزون و آماده نمود، آنگاه از روح خودش هم در آدم دميد و سپس به ملائكه گفت كه آدم را سجده كنند[1]. به تعبير ديگر، دميدن روح در آدم، امري متاخر نسبت به آفرينش آغازين آدم است.
دميدن(نفخه) وزاندن باد در چيز مشخصي است، مانند دميدن در ني و دميدن در آتش. در تعبيرات قرآني، دميدن روح خدايي در آدم، ميتواند به معناي وزيدن نسيمي از ويژگيها، يا ارزشهاي باشد كه منسوب به خداوند ميداند. اين ويژگيها را در نامهايي كه براي خداوند آمده ميتوان جستجو كرد. به جز كلمهي «الله» همهي نامهاي ديگري كه در قرآن براي خداوند بيان شده، هم به طور نسبي قابل تجربه براي انسان است و هم گسترش يابندگي اين ويژگيها در وجود انسان، از آرزوها و آرمانهاي دلپذير هر آدمي شمرده ميشود[2].
داستان آفرينش آدم در قرآن به نحوي چند پهلو و داراي ايهام است كه ميتوان آدم را اسم عام هم تلقي كرد و نوع آدم را در نظر گرفت. اين گمانه هنگامي بيشتر قوت پيدا ميكند كه همان سجدهي ملائك كه در داستان آدم آمده، براي همهي آدمهاي ديگر هم تكرار ميشود[3].
در پارهاي موارد نيز، بهجاي «دميدن»(نفخه)، از ارسال (فرستادن) روح ياد شده است. مانند آنچه در مورد باروي داستان مريم آمده است(فارسلنا اليها روحنا ....)[4]. مشابه همين تعبير در مورد بادهايي آمده كه لقاح و باروري گياهان را سبب ميشوند(وارسلناالرياح لواقح....)[5]
در بافت آيات قرآن، واژهي «روح» به صورت مذكر آمده است. بهعكس واژهي «نفس» كه در همهي آيات به صورت مؤنث است. اين تقسيمبندي آشكارا داراي پس زمينههاي جنسي در امر توالد و تناسل است. در عالم واقعيت و جهان عيني، هيچ مذكري زايشگر نيست بلكه ميتواند با در آميختن با مؤنثي از نوع خود، آن مؤنث را بارور كند.
اما هر آدمي، اعم از زن و مرد، داراي «نفس» ميباشد و در تعبيرات قرآن اينگونه نيست كه نفس مرد مذكر باشد و نفس زن مؤنث، بلكه نفس، اعم از آنكه در مرد يا در زن باشد، «مؤنث» دانسته شده است. بنا براين بهنظر ميرسد كه داستان دميدن روح خدا در آدم، به معناي بارور شدن نفس آدم(اعم از زن ومرد) از ويژگيها و ارزشهايي است كه ارزشهاي خدايي دانسته ميشود.
در نوبت بعدي معنا شناسي واژهي «نفس» را در متن قرآن پيگيري خواهم كرد. همچنين دوآليزم جسم و روح كه بيشتر داراي پس زمينههاي مسيحت و نوافلاطوني در فرهنگ ما است، در اين پيگيري و در برداشتي كه من از آيات قرآن دارم، جاي خود را به دوآليزم نفس و روح ميدهد و در فرجام، احتمالا به نوزايي انسان از خويش ميرسد.
[1] - سورهي پانزدهم(حجر) آيات 26 تا 31و سورهي سي و هشتم آيات 71 تا 74
[2] - به عنوان مثال اگر خدا خالق، قادر، عزيز، كريم و.... است انسان هم دوست دارد اين ويژگيها را در خود گسترش دهد. براي توضيح بيشتر نگاه كنيد به مقالهي نامهاي خداوند
[3] - سورهي هفتم(اعراف) آيه 11
[4] - سورهي نوزدهم(مريم) آيه17
[5] - سورهي پانزدهم(حجر) آيهي 22