قوم و قيام
اشاره: كنكاش در بارهي واژهي «قوم» و مشتقات ديگر آن مانند «قيام»، «قائم» و «قيامت» در واقع براي طرح آن بخش از آيهي 25 سورهي حديد است كه در بارهي علت بعثت رسولان در ان سخن رفته است. به گمان من بدون فهم معناي واژهي «قوم» و «قيام» نميتوان معناي واژهي «قسط» (ghest ) راهم به درستي تشخيص داد. به ابيات موقوف المعاني ميماند كه گشودن معناي مصراع اول آن بستگي به مصراع دوم دارد.
پيشينه:
در زبان و فرهنگ عرب جاهلي، واژهي «قوم» ويژهي مردان قبيله بوده است و زنان معمولا از مفهوم اين واژه برخوردار نبودهاند[1]. مانند واژهي «رجال» كه آنهم ويژهي مردان بوده است. واژهي «رجال» و رجل(rajol) از ريشهي «رجل»(rejl ) به معناي «پا» براي مردان نشان از اين باور بوده است كه مردان ميتوانند روي پاي خود بايستند و ميتوانند بر خود استوار باشند. در قرآن نيز واژهي «قوم» براي مردان آمده است[2]
«قوم» كه در اصل مصدر «قام» دانسته شده و به معناي استوار بودن، بر آمدن و ايستادن بوده است. در اينجا منظور از «ايستادن» به معناي توقف نيست بلكه به معناي توانمندي و استواري است. اين شايد يكي از بنياديترين آرزوهاي هر انساني باشد كه بتواند بي منت از ديگران، روي پاي خود بايستد. شايد هم ايستادن در برابر مهاجماني كه فرد يا قبيله را تهديد به نابودي ميكرده است. اين معناي اخير با توجه به شيوهي زندگي در صحراهاي پر هول و هراس حجاز، بسي برجستهتر از آنچه اكنون هست مينمايد.
بنا براين «قوم» عبارت است از مجموعهاي از مردمان كه توانستهاند، يا ميتوانند، روي پاي خود بايستند، ميتوانند بر خود استوار باشند، و ميتوانند در برابر خطرهاي طبيعي، و هجوم قبايل بيگانه ايستادگي كنند، اعم از اينكه چنين ايستادن و استواري مبتي بر عدل باشد يا بر ظلم.
در قرآن:
واژگان،«قيام»، «قوم»، «قوامون»، «مستقيم»، و «قيامت» كه در قرآن آمده نيز از همين واژهي «قوم» مشتق است و هركدام به نحوي همين معناي استوار شدن، و روي پاي خود ايستادن را دارد. «قيام» هم يعني: برآمدن، برخاستن، استوار شدن. در قرآن از «قوم»هايي با صفت «ظالمين» نيز ياد شده است[3] ، يعني كساني كه از طريق تجاوز به حدود ديگران، استواري و برپايي خود را طلب ميكنند.
ضرورت پرداختن به اين واژه بيشتر از اين جهت است كه در آيهي 25 سورهي حديد، علت، يا هدف بعثت رسولان، «قيام مردمان به قسط» دانسته شده است.
اما منظور از «قيام» در اينجا چيست كه ميگويد:
«رسولان را فرستاديم با دلايل آشكار و همراه آنان كتاب و ميزان، براي قيام مردمان به قسط..»
به تعبير ديگر در اين آيه منظور از «ليقوم الناس بالقسط» چيست؟. آيا مردم «براي قسط» قيام كنند؟ يا مردم با «رعايت قسط» و با رويكردي عادلانه، به استواري برسند؟
آيه فوق را ميتوان به اين گونه مورد تامل قرار داد كه آيا رسولان آمدند تا مردم بتوانند روي پاي خود بايستند؟ يا رسولان آمدند تا مردم براي قسط قيام كنند؟ يعني هدف غايي از بعثت رسولان، برپايي قسط بوده يا برپايي انسان؟
حرف «ل» در «ليقوم» به معناي «براي»، «براي اينكه» نشان ميدهد كه هدف آمدن رسولان براي همين بوده است كه مردمان زمينگير و محو هم بتوانند از خود برخيزند و بر خود استوار باشند در اينجا صحبت از «الناس» است، يعني مردمان به طور عام، اعم از زن و مرد، اعم از هر گروه و طبقهي اجتماعي، اعم از مردمان محو و زمينگير، يا توانمندان قدرتمند.
بديهي است كه در اينجا دو قرائت كاملا متفاوت مي تواند پديد آيد كه دو رويكرد متفاوت را سبب شود.
1- «قيام» امكاني براي ايجاد قسط
2- «قسط» صفتي براي قيام پايدار، و رويكردي كه از آن طريق هركسي بتواند روي پاي خود بايستد.
بهلحاظ ساختار دستوري(نحوي) در آيهي مورد نظر، «قيام مردمان»(برخود استوار بودن و از خود برخاستن مردمان) علت اصلي آمدن رسولان و هدف غايي است و «قسط» عبارت از امري، يا صفتي است كه مبتني بر آن، همهي مردمان ضعيف و زمينگير هم ميتوانند به توانمندي لازم براي روي پاي خود ايستادن برسند. يعني روند مناسبات اجتماعي بهگونهاي باشد كه هركسي بتواند روي پاي خود بايستد[4].
اما تقريبا در اكثر تفسيرهاي موجود در مورد اين آيه، مفهوم «قسط» جايگزين «قيام» شده است. يعني گفتهاند: «رسولان مبعوث شدند تا مردمان براي قسط قيام كنند» در اين تعبير كه در تفسيرها آمده، «قيام مردمان» وسيلهاي دانسته شده براي ايجاد «قسط» و خود «قسط» به عنوان هدف غايي تلقي شده است.
مشكل ما در فهم اين آيه احتمالا از اينجا ناشي ميشود كه در زبان و فرهنگ ما، مفهوم «قيام» با مفهوم جنبشهاي سياسي و اجتماعي درهم آميخته است و قيام را صرفا وسيلهاي دانستهايم براي مقابله با حاكمان سلطهگر، و هنگامي كه حاكمان خود را عادل بنمايند، موضوع قيام مردمان هم منتفي دانسته ميشود. اتفاقي كه در اين نوع نگاه پديد ميآيد اين است كه اغلب مردمان در انديشهي اين نخواهند بود كه روي پاي خود بايستند و از خود برخيرند، بلكه مدام در جستجوي رهبر و فرمانروايي خواهند بود كه عدالت را در ميان رعاياي خود رعايت كند. بديهي است كه در اين رويكرد، «قيام» به مفهوم روي پاي خود ايستادن، مورد غفلت قرار ميگيرد.
همچنين در قرآن بارها و بارها اشاره به اين دارد كه روزي «قيامت» فرا خواهد رسيد. من بر اين گمان هستم كه اگر بتوانيم مفهوم «قيام مردمان بهقسط» را در اين آيه دريابيم، بسي محتمل است كه مفهوم «قيامت» را نيز آشكارتر بيابيم.
[1] - لسان العرب: القوم، فيالاصل مصدر «قام» ثم غلب عليالرجال دونالنساء،
[2] - سورهي 49(حجرات) آيه 11
[3] - سوره دوم(بقره) آيه 258، سوره سوم(آل عمران) آيه 86 و.... همچنين براي مفهوم ظلم نگاه كنيد به همين فهرست فرهنگ واژگان ذيل واژهي «ظلم»
[4] - در اين آيه «بالقسط» مفعول با واسطه است يعني چيزي يا امري هست كه كار بر او واقع ميشود.