انفاق:
تبار شناسي
نَفَق(nafagh ) حفره، سوراخ، شكاف، و همچنين به معناي بيرون رفتن، تمام شدن و محو شدن است[1]
دو تمثيل نسبتا گويايي كه براي بيان مفهوم «نفق» آوردهاند، يكي مربوط به از ميان رفتن و مردن اسب و برخي جانوران ديگر است.[2] يا تمام شدن و از ميان رفتن اموال و داراي شخص. و دومي در بارهي نوعي موش صحرايي كه با رفتن به لانهي خود از ديد ديگران پنهان ميشود[3]. حفرهها و سوراخهاي متعددي كه موشهاي صحرايي براي پنهان شدن خود تعبيه ميكنند «نافقاء» گفتهاند و برخي هم «نافقاء» را يكي از دو سوراخ لانهي موش دانستهاند كه معمولا از ديد ديگران پنهان است و هنگام خطر به آنجا ميگريزد و از ديد ديگران محو ميشود. همچنين وجه تسميهي واژهي «منافق» و «نفاق» را نيز از همين «نافقاء» دانستهاند و ظاهرا تا پيش از نزول قرآن، اين رابطهي معنايي ميان «نفاق» و «نافقاء» معمول نبوده است.[4]
طرح انفاق در قرآن:
با توجه به دو تمثيل فوق در مورد واژهي «نَفَق» و برخي مشتقات آن، اكنون با دو واژهي كليدي و مهم در قرآن مواجه هستيم كه عبارتند از «انفاق» و «نفاق و منافق»
واژهي«انفاق» در قرآن، معمولا در مورد دارايي و اموال آمده است. «انفاق» عملي است كه خود صاحب مال به اختيار خود انجام ميدهد. اعم از آنكه عمل انفاق خرج نمودن دارايي به منظور پديد آوردن مال و ثروتي تازه بوده باشد يا خرج كردن و محو كردني براي پر كردن كمبودهاي ديگران.
در سورهي كهف داستاني آمده از شخصي كه دارايي و عمر خويش را هزينهي ساختن باغي براي خود كرده بود و در يك بامداد، ناگهان ثمرههايش از او گرفته ميشود و همه چيز از ميان ميرود. در اين داستان براي اينگونه خرج كردن نيز از واژهي «انفاق» استفاده شده است[5]. به تعبير ديگر، خرج كردن دارايي كه به محو و از ميان رفتن آن دارايي بيانجامد،«انفاق» دانسته شده است[6].
بهنظر ميرسد اين تمثيل كه در سورهي كهف آمده، با توجه به سير كلي در اين سوره، بيشتر معطوف به ناجاودانگي فرد در اين جهان است و اينكه صرف همهي اموال و دارايي براي بقاي خويش، سرابي بيش نيست. اين رويكرد را به گونهاي آشكارتر در اين آيات ميتوان مشاهده كرد:
« اي ايمان آورندگان، اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند، و آنان كه چنين كنند خود از زيانكارانند. و از آنچه روزي داديم شما را، انفاق كنيد، پيش از آنكه مرگ هركدام از شما فرا رسد...»[7]
از آيات قرآن چنين بر ميآيد كه «انفاق» يا محو دارايي، اگر در جهتي باشد كه به مصرف عام برسد، برآيندي مثبت نيز پيدا خواهد كرد. در اينجا منظور از «اموال و دارايي» همهي دارايي شخص نيست[8]، شايد بخشي است كه فرد را از ديگران و از سطح عمومي جامعه متمايز و برجستهتر ميكند و سبب حسرت، حسادت، و دشمني آدميان با يكديگر ميشود. اين معنا را در آيهي 195 از سوره بقره ميبينيم:
« و انفاق كنيد در راه خدا، و خود را با دستهاي خودتان به هلاكت مياندازيد....»
اين نكته شايد آشكار باشد كه اختلاف فاحش ميان دارا و نادار در جامعه، به هرحال سبب ناهنجاريها، دشمنيها و هلاكتها در جامعه ميشود. اما عجيب است كه در بسياري از تفسيرها و تاويلها، آيهي فوق را گاه واژگونه[9]، و گاه مقيد به موقعيت ويژهاي كردهاند چندانكه كاربرد اجتماعي خود را از دست داده است[10]
در آيهي ديگري كه بسيار هشدار دهنده است و تاكيدي بر آيه فوق ميباشد آمده است:
«كساني كه طلا و نقره انباشت ميكنند و آن را در راه خدا انفاق نميكنند، پس بشارت ده آنان را به عذابي دردناك»(سورهي نهم، آيهي34)
از نكتههاي قابل تامل در آيهي فوق، يكي آنكه در آن روزگار مهمترين پديدهاي كه بوسيلهي آن انباشت ثروت صورت ميگرفته و امكان مخفي نگاه داشتن آن از چشم ديگران را داشته، طلا و نقره بوده است. و دوم اينكه در آيهي فوق نگفته «انفاق از آن» بلكه آمده است كه « انفاق آن» (لاينفقونها). به تعبير ديگر، «كنز» يا انباشت پول، دارايي طبيعي و مورد نياز واقعي انسان دانسته نشده است و به همين جهت برخي يا بخشي از آن ثروت انباشته را نميگويد بلكه به همهي آن اشاره دارد. زيرا بهنظر ميرسد كه چنين انباشتي، رزق و روزي شمرده نميشود.
توصيهها:
در قرآن برخي توصيهها ديده ميشود در چگونگي انجام انفاق كه برجستهترين آن توصيهها را شايد بتوان در دو مورد مشاهده كرد.
1- انفاق از چيزي كه انفاق كننده آن را بيشتر دوست دارد و در نظرش بهترين است:
«لن تنالوا البّر، حتي تنفقوا مما تحبون...» به نيكويي نخواهيد رسيد، تا از آنچه را كه دوست داريد انفاق كنيد»
اين توصيه حتي انفاق را از اموال و دارايي به موارد ديگري هم تسري ميدهد مانند آنجا كه:
«..از تو ميپرسند چه چيزي انفاق كنند، بگو: عفو...»[11]
واژهي «عفو» ظاهرا به معناي «بخشيدن به هنگام توانمندي» است، اين پاسخ يك كلمهاي، ظرفيت تاويل پذيري چندگانهاي به موضوع داده است. زيرا بيشتر براي بخشيدن كسي است كه خطايي يا قتل غير عمدي مرتكب شده. همچنين بسا كه فقيري در نگاه توانگري به گناه كاهلي و نداشتن تدبير معاش متهم باشد. بنا براين «انفاق» در اين آيه هم ميتواند بخشيدن خطاي ديگري باشد و هم بخشيدن اموال به ديگري.
2- در آيات 261و 262 از سوره بقره آمده است نزد خدا انفاقي پسنديده است كه انفاق كننده در پي منت و آزار نباشد. هر كدام از واژگان «مّن» و «اذي» كه در آيهي مزبور آمده نياز به شرحي جداگانه دارد اما اين نكته را ميتوان تشخيص داد كه منت نهادن، براي كسي كه مورد انفاق قرار ميگيرد به هرحال آزار دهنده نيز هست.
نتيجهي انفاق:
در قرآن، انفاق با قيد «در راه خدا» (في سبيلالله) آمده است. اين قيد نيز ميتواند تاويلهاي گوناگون به همراه داشته باشد. در عين حال آيات 270 تا 274 سورهي بقره اين نكته را آشكار ميكند كه انفاق كننده، نه به اين نيت كه صرفا ديگران را خدمت كرده باشد و خود را خدمتگذار ديگران بخواند و نه حتي براي هدايت ديگران، بلكه براي پاكيزگي «نفس» خويش است كه انفاق ميكند(اين نكته را در واژه زكوة بيشتر توضيح خواهم داد) و همچنين آمده است كه: «و ما تنفقون الاّ ابتغاء وجهالله». شايد منظور اين است كه جستن وجه خدا هنگامي به نتيجه ميرسد كه انفاق جاي نفاق را در جامعه پر كرده باشد[12].
نفاق:
«نفاق» مصدر است، و منافق كسي را گويند كه زندگي خود را در نفاق سامان ميدهد. بنا به قول فرهنگنامهها و تفسير و تاويلها، منافق به كسي گفته ميشود كه در ظاهر خود را مسلمان معرفي كرده و كفر خود را در دل پنهان ميكند. اين تعريفها اگرچه ميتواند مصداقي از نفاق باشد اما چندان نابسنده است كه رابطهي معنايي منافق را با واژهي «نفق» و بهويژه با مفهوم انفاق نشان نميدهد.
نام سورهي شصت و سوم قرآن «منافقون» است. در اين سوره اتفاقا بيشترين تعريض بر منافقون از آن است كه هم به رسالت رسول از سوي خدا گواهي ميدهند[13] و از سوي ديگر براي خود طلب بزرگي ميكنند[14]، انفاق نميكنند و از انفاق پيشگيري ميكنند تا مردمان پيرامون رسول پراكنده شوند و اينان نيز سروري خود بر ديگران را از دست ندهند[15]. در پايان سوره خطاب به ايمان آورندگان، توصيه به انفاق است پيش از آنكه مرگ فرا رسد.
در سورهي فوق همچنين از دروغ بودن سخن منافقين ياد شده است. يعني دروغ بودن شهادت آنان به خدا و رسول، رابطهي مستقيم و آشكار با استكبار آنان و پيشگيري از انفاق توصيف شده است. در اينجا اشاره به اين نكته نيز ضروري بهنظر ميرسد كه «انفاق» هم يكي از انواع صدقات دانسته شده است. معناي اين كلام آن است كه صداقت ايمان آورندگان به حرف نيست، بلكه به انفاق است.
در تعبيري ديگر ميتوان گفت كه منافق كسي است كه با رويگرداني از انفاق، فاصلهي ميان فقير و ثروتمند را بيشتر ميكند.
××××××××
واژگان مرتبط:
ميسر
قسط
[1] - لسانالعرب، مفردات راغب اصفهاني، المنجد،
[2] - نفق الفرس و الدابة و سائر بهائم ينفق نفوقا: مات (لسانالعرب)
[3] - انتفق اليربوع: موش صحرايي به لانهاش رفت
[4] - لسانالعرب.
[5] - سورهي هيجدهم، آيه 42
[6] - در فرهنگنامههايي همچون المنجد، هر نوع خرج كردني را انفاق دانسته است مانند سرمايه گذاري موفق و رونق گرفتن بازار كسب و كار، اما به نظر ميرسد، اين معنا براي انفاق، متاخر باشد و با مفهوم «انفاق» در قرآن و در ادب روزگار جاهلي تفاوت ميكند.
[7] - سوره شصت و سوم(منافقون) آيات 9 و 10
[8] - در آيه «انفقوا مما رزقناهم..» حرف «مِن» كه با «ما» ادغام شده و به صورت «ممّا» در آمده همين نكته را نشان ميدهد كه «از آنچه روزي داده شدهاند» و نه « همهي آنچه روزي داده شدهاند» اگرچه در برخي آيات ديگري مانند آيه 262 سوره بقره همين حرف «من» هم نيامده است.
[9] - به عنوان مثال نگاه كنيد به كتاب قابوسنامه اثر عنصرالمعالي، باب چهارم، در فزوني طاعت از راه توانش. عنصرالمعالي در اين باب حكايتي نقل ميكند از امير بخارا كه بسيار ثروتمند بود و با ناز و نعمت بسيار در باديه به سفر حج ميرفت، چندانكه: « صد شتر زير بار او بود. و اندر عماري نشسته بود خرامان و نازان در باديه همي شد، با ساز و آلتي كه در حضر باشد، و بسيار قوم از درويش و توانگر با او همراه بودند. چون نزديك عرفات رسيدند، درويشي هميآمد، برهنهپاي و آبله كرده، و تشنه و گرسنه، وي را ديد بدان ناز و تن آساني، روي بدو كرد و گفت: وقت مكافات جزاي من و تو يكي خواهد بود؟ تو در آن نعمت همي روي و من در اين شدت همي روم. رئيس بخارا روي بدو كرد و گفت: حاشا، كه خداي تعالي جزاي من چون جزاي تو دهد.اگر من دانستمي كه تو را و مرا يك پايگاه خواهد بودن، هرگز در باديه نيامدمي. درويش گفت چرا؟ توانگر گفت: زيرا من فرمان خداي تعالي همي برم و تو خلاف فرمان خداي تعالي همي كني، و من خواندهام، ميهمانم، و تو طفيلي، حشمت طفيلي چون حشمت ميهمان كي باشد؟ خداي تعالي حج توانگران را فرمود و درويشان را گفت: لا تلقوا بايديكم الي التهلكه. و تو بي فرمان خداي....(بقيه را خود بخوانيد با توجه به اينكه قسمت اول آيه «انفقوا في سبيلالله» نشان مي دهد كه مخاطب آيه ثروتمندان هستند اما با ناديده گرفتن اول آيه و آوردن بخش دوم آيه، چنين القاء كرده كه مخاطب قرآن فقيران بودهاند)
[10] - در تفسير الميزان از مرحوم علامه طباطبايي، اين آيه را تلويحا مقيد به زمان جنگ دانسته است. نگاه كنيد به ترجمه تفسير الميزان جلد دوم ذيل آيه 195
[11] - آيه 219 از سورهي بقره
[12] - به گمان من، جامعهاي كه در آن تبعيض و فقر و شكاف طبقاتي نباشد، خود ميتواند تجلي وجه خدا باشد.
[13] - سورهي منافقون آيهي اول
[14] - همان سوره آيهي 5
[15] - برداشت از آيات 7 و 8 همان سوره