دین
تبار شناسي واژهي دين:
واژه دين din كه در قرآن آمده از واژگان دخيل دانسته شده است؛ يعني در زبانهاي غير عربي و حتي غير سامي نيز همين واژه با همين صورت آوايي وجود داشته است و از زبانهاي ديگر به زبان عربي وارد شده است. در اين نوشتار سعي ميکنم به سه موردِ مشخص اشارهي کوتاهي داشته باشم.
1 – از کهنترين اسناد موجود که واژهي دين با همين تلفظِ کنوني در آن آمده، قانوننامهي حمورابي پادشاه بابل است. اين فرمانها حدود چهار هزار سال پيش به خط و زبان اکدي بر يک ستون سنگي نوشته شده است.[1] در فصل سوم اين قانوننامه، از واژهي "دين" به عنوان دادگاهي ياد شده است که داوري و جزاي مجرمين را بر عهده داشت و ميتوانست حکم مرگ براي محکومين صادر کند.[2] از اين نوشته چنين بر ميآيد که دين به معناي حساب و کيفر و پاداش و جزا بوده است اما نه براي عالم پس از مرگ بلکه داوري و صدور حکم و اجراي آن را در همين جهان ياد ميکند
2- در تورات و در بخشهايي از اوستا، و در كتابهايي مانند ارداويرافنامه، همچنين در سنگنوشتهي حمورابي كه مربوط به چهار هزار سال پيش است باز هم واژه دين با خطي متفاوت اما با همين صورت آوايي چندين بار تكرار شده است. در سنگ نوشته همورابي، واژه دين به معناي داوري و محاكمه كردن متهمين ميباشد
در تورات برخي مشتقات اين واژه به صورت اسم اشخاص ديده ميشود مانند "دان" و "دينه" كه اولي اسم فاعل و به معناي داوري كننده يا انتقام گيرنده است و دومي(دينه) به معناي داوري شده
و انتقام گرفته شده است. دان نام يكي از پسران و دينه نام يكي از دختران يعقوب است.
نام اين دو تن با داستاني كه تورات در باره آنان نقل ميكند هماهنگ است. در مجموعهي تلمود واژه دين با تركيب “بيتدين” به معناي دادگاه يا محل دادرسي و محاكمهي متهمين آمده است.
اگر چه در متون مربوط به فرهنگ سامي واژه دين به معناي داوري، انتقام، كيفر، و جزا آمده است اما كاربرد اين واژه در متون اوستايي و در قرآن به دو حوزهي معنايي متفاوت اما مرتبط با هم تقسيم ميشود. يعني گاهي دين به معناي رفتار، آداب، و اعمال آدميان است كه به اختيار خود بر ميگزينند، و گاهي به معناي جزا، پاداش، و كيفري كه به سبب اعمالشان جبرا دريافت ميكنند و گريزي از آن ندارند. بنا براين مالكيت دين نيز در دو عرصه طرح ميشود. هرجا به آداب و اعمال زندگيِ انسان در اين جهان مربوط ميشود مالكيت آن در اختيار خود انسان است؛ در اين آيات سخني از "دينِ خدا" نيست و ضمير “كُم=شما” كه با كلمهي دين همراه شده همين منظور را مينماياند. مانند: (يا اهلالكتاب، لا تَغلوا في دينكُم و.. این کسانی که اهل کتاب هستید، در دین خودتان غُلوّ نکنید..[3])”، همچنين: (....الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُم[4]...امروز کسانی که کفر پیشه کردهاند از دین شما مأیوس شدهاند) آشکارترین گفتار در سورهی کافرون آمده که خطاب به آنان میگوید: شما دین خودتان را باشید، و مرا دین خودم[5]
اما در پايان كار، يا در آخرت كه هركسي كاري را كه خواسته انجام داده است، آنگاه اختيار واگشت يا اختيار نپذيرفتن جزاي كاري را كه انجام داده ندارد. يعني عمل در اختيار خود انسان است كه انجام دهد يا ندهد، اما هركاري كه انجام گرفت داراي عكسالعملي است كه گريزي از آن نيست. آياتي در قرآن هست كه دين را در اين حوزه معنايي بيان ميكند مانند “انالدين لواقع= جزا حتما واقع میشود”.
چنين روزي در قرآن “يومالدين” هم نام گرفته است و مالكيت اين روز در اختيار انسان نیست و از خداوند دانسته شده است. مانند:
”مالك يوم الدين”، “ما ادراك يومالدين”، “الذين يكذبون بيوم الدين..”
نكته ديگري كه اشاره به آن را مناسب ميدانم اينكه واژه “دين” din در زبان هاي عبري و عربي مشتقات ديگري هم پيدا كرده است كه مهمترين آن واژه “دَين dayn =بدهي” ميباشد. نامهايي مانند “مدينه” و “مداين” هم با واژه دين خويشاوند هستند. قبلا نيز “بيتدين” يعني دادگاه در شهرهايي كه يهوديان در آن ميزيستند وجود داشته است. اين دادگاهها براي داوري و حل اختلاف ميان مردم بوده است كه به حقوق يكديگر تجاوز نكنند و كسي مديون ديگري نباشد. بسي محتمل است كه انتخاب واژه مدينه در صدر اسلام براي شهر يثرب از اين جهت بوده باشد.
با توجه به آنچه بيان شد و اينكه واژه دين در دو حوزهي معنايي قرار دارد شايد بتوان گفت كه:
“دين عبارت است از مجموعهي رفتار آدمي كه به اختيار و آزادي و انتخاب خود آدمي صورت ميگيرد”
آيه “لااكراه فيالدين.....” تا حدودي بيان كننده همين معنا است. ولي روي ديگر آن، پذيرفتنِ نتيجه و قبولِ فرجام كاري است كه هركسي انجام داده است و آيه “انالدين لواقع” نيز به اين بخش ديگر دين اشاره دارد.*
در اين تعريف، "دين" نه در انحصار محمد است نه در انحصار موسي و مسيح و زرتشت و بودا، چه رسد که در انحصار طبقهي خاصي بهنام روحانيت باشد. دين از آنِ انسان است براي سامان دهي به زندگي مادي و معنوي خود. و حق هر کسي است که به اختيار خود دين خود را برگزيند و مسئوليت فرجام خويش را بر عهده گيرد.
******
توضيح نسبتا مفصل در باره واژهي دين را مي توانيد در كتاب: دغدغه هاي فرجامين (معناشناسي واژه دين) از صاحب همين قلم ببينيد كه توسط انتشارات يادآوران چاپ و منتشر شده است
[1] - این ستون که منسوب به همورابی است در موزهی لور پاریس موجود است.
[2] - مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری در کتاب تاریخ زبان پارسی، تلفظ و سپس ترجمهی این اصل را آورده است/ تاریخ زبان فارسی، جلد اول، چاپ سوم از انتشارات بنیاد فرهنگ، صفحهی 189
[3] - سورهی نساء آیه 171
[4]- سوره مائده، بخشی از آیهي سوم
[5] - قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ، لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ. به کسانی که کفر پیشه کردهند (بگو: آنچه را شما ستایش میکنید و پرستار هستید، من نیستم، و شما هم آنچه را من ستایش میکنم و پرستارم، ستایش نمیکنید. (...) شما دین خودتان را باشید، من دین خودم را)