عبادت
عبادت نوعي از مناسك ديني است و «عبد» به شخصي گويند كه با انجام آن مناسك بتواند با معبود ارتباط بر قرار كرده و از نيروهاي مافوقي كه در معبود هست برخوردار شود.
در روزگار بعثت و قبل از آن، نامهايي از اشخاص ديده ميشود كه بهنحوي با موضوع «عبد» و «عبادت» ارتباط دارد. نامهايي مانند: «عبدالشمس»، «عبدالعزي»، «عبدِ ود»، «عبدمناف» «عبدالدار»، «عبد منات».
واژگان «شمس»، «عزي»، «ود»، «مناف»، «دار»، «منات»، همه نامهايي از خدايان بودند،[1] هر كدام از اين خدايان منسوب به قبيلهي خاصي بودند كه توتم قبيله محسوب ميشدند و با جد اعلاي قبيله يگانه شمرده ميشدند مانند «اسد» براي قبيلهي بني اسد. يا اينكه از خدايان آسماني بودند كه معبدي و تنديسي هم در زمين براي آنها ايجاد شده بود مانند «عزي = ستاره ناهيد»، « ود = نام ديگري براي ماه»
به نظر ميرسد كه واژهي «عبد» به معناي بنده و برده نبوده و در ارتباط با غير خدايان چندان معمول نبوده است زيرا در حجاز هنگام بعثت، رسم بردهداري به عنوان يك نظام مسلط اجتماعي – اقتصادي معمول نبوده است و هيچكدام از ويژگيهاي لازم براي ايجاد چنين نظامي در آن زمان و مكان وجود نداشته است. نظام برده داري در مناطقي از جهان شكل ميگرفت كه نياز به نيروي كار مولد براي كشاورزي، صنعت، راهسازي، و ايجاد بناهاي ماندگاري چون ديوار چين، اهرام مصر و... داشته باشند.
بنا براين ميتوان گفت كه رابطهي «عبد» و معبود، با رابطهي «بنده» با مالك خود متفاوت است. در نوع رابطه ي «بنده» با مالك، اطاعت محض و بدون چون و چرا مطرح است. اما نوع ارتباط عبد با معبود، رابطهي پرستشگرانهاي بوده است كه «عبد» در اين رابطه و با انجام مناسكي ويژه، مي توانسته خود را با نيرويي مافوق پيوند دهد و از نيروي مرموز و فوق بشري معبود برخوردار شود. به تعبير ديگر، «بنده» از نظر مالك، نوعي ابزار كارمحسوب ميشده و اختياري از خود نداشته است، در حالي كه «عبد» به اختيار و انتخاب خود، «معبود» را برميگزيده تا از او سرشار شود.
احتمالا به همين دليل يكي از معاني مهم عبادت ـ بهعنوان نوعي از مناسك ـ هموار كردنِ راه بوده است «عَبَدَالطريق» يعني راه را هموار كرد.
منظور از اين مناسك همواركردن راهي بوده كه از طريق آن، نيرو، خير، و بركت خدايان در جان معبود جاري شود. بديهي است كه فر اخواندن نيروهاي مرموز فوق طبيعي و برخورداري از آن، نياز به تمركز ويژه، و پيراستن ذهن از انواع مشغلههاي مزاحم دارد.
توصيهي قرآن بر اينكه مسلمانان «الله» را عبادت كنند، معمولا در برابر اصنام و براي نفي ارزشِ آنها است و اينكه اصنام يا همان خدايان متفرق، قادر به تامين نياز و خواستههاي انسان نيستند.[2] به تعبير ديگر، عبوديت در پيشگاه الله بيشتر بهاين دليل مطرح ميشود تا انسان را از عبوديت در برابر اصنام يا از عبوديت انساني در برابر انسان ديگر رهايي بخشد و با «هستي» زنده مرتبط سازد.
در قرآن همچنين از «عبد مملوك» نيز ياد شده است كه قادر به انجام هيچ كاري نيست. عبد مملوك را- با قيدِ مملوك بودن - به معناي بردهي زرخريد هم دانستهاند. با توجه به اينكه در حجاز آن روزگار، رسم برده داري به صورت يك نظام مسلط نبوده است و بازار برده فروشي هم وجود نداشته است، برخي خانواده هاي اشراف، براي تفنن يا براي خدمات خانگي، برده هايي را از مناطق ديگر مي آوردند تا به صورت خدمت كاران يا پرستاراني در اختيار آنان باشد. واژهي «پرستار» در زبان پارسي كه مفهوم «پرستش» را هم در خود دارد مي تواند معادل نسبتا نزديكي با مفهوم «عبد مملوك» در آن روزگار باشد.
قرآن، در برابر «عبد مملوك» كه اختياري از خود ندارد از انسان آزادي ياد ميكند كه نياز خويش را از خداوند تامين ميكند و به اختيار و آزادي خود ميتواند به ديگران ببخشايد و ميتواند در امور زندگي و اجتماعي بهآزادي تصميم بگيرد و كاري انجام دهد[3]
بنا بر آنچه گذشت، عبادت، به معناي اطاعت، يا بندگي كردن نيست. اعم از آنكه معبود الله باشد يا اصنام گوناگوني كه مورد اعتقاد اعراب بود. اگر چه در قرآن براي مواردي خاص، تاكيد شده است كه مسلمانان از الله و از رسول اطاعت كنند. اما بههرحال اين دو موضوع با هم متفاوتند و در دو حوزهي معنايي جداگانه قرار دارند.(نگاه كنيد به مقالهي فرمانروايي، بخش اوليالامر)
همچنين آنچه در قرآن به عنوان آزاد كردن برده «فك رقبه » از آن ياد شده با واژهي «رقبه» مشخص شده است كه با واژهي عبد تفاوت معنايي دارد.
علي طهماسبي
نوشته شده در سال 1360
ويرايش جديد در ارديبهشت 1388