نساء
بخش دوم از واژهي «آدم»
1- پيشينهي نام «نساء» در تورات
در توضيح معناي واژهي«نساء» در كتاب پيدايش تورات آمده است كه چون زن استخواني از استخوانها و گوشتي از گوشت خود آدم بود به همين جهت آدم او را «نساء» ناميد زيرا كه برگرفته از انسان است. در اين تعريف خود واژهي «انسان» به معناي كسي است كه با ديگري «انس» و الفت پيدا ميكند. اين واژه در برابر «وحش» يا وحشي، ميتواند طرح شود كه به معناي گريزپا و الفت ناپذير ميباشد. در تعبير تورات «نساء» را از آن جهت نساء ناميدهاند كه سبب الفت و مهرباني مرد با وي ميشود چندانكه: «مرد، پدر و مادر خويش را ترك كرده و با زن خويش خواهد پيوست و يكتن خواهند بود»[1] در اين گزارش، واژهي «نساء» علاوه بر اينكه براي نخستين زن در داستان آفرينش آمده همچنين براي نوع زن هم بهكار رفته است اما جايي كه خود «آدم» به عنوان اولين انسان مطرح ميشود، نام زن او نيز به عنوان اولين زن در زمين، با نام «حوا» خوانده شده كه به معناي مادر جميع زندگان است.
بنا بر اين، طرح نام «آدم» و «حوا» در تورات به عنوان اولين نهاد خانواده در زمين است كه البته مقيد به زمان آغازين آفرينش نيز هست[2].
2- - نساء در لغت عرب:
«نساء» را در لغت عرب اسم جمع و مؤنث لفظي و حقيقي دانستهاند و به زنان اطلاق ميشود. بسياري مفسرين مفرد آن را با لفظ «امرأة» آوردهاند كه برخلاف قياس و قاعدهي معمول صرف لغت ميباشد. اما در اغلب لغتنامههاي معتبر واژهي «نساء» را جزو مشتقات «نسي» دانستهاند[3] بيآنكه به وجه تسميهي آن اشارهي چنداني داشته باشند. «نَسي» به معناي فراموشي، بهتاخير انداختن، بازپس افكندن، فراموش كردن از روي بياعتنايي و غفلت است. «نسيه» كه مشتق از نسي ميباشد يعني آنچه نقد نباشد و به زمانهي بعد وعدهي اداي آن كرده باشند.
بنا براين می توان پذيرفت كه در دورهی شکل گيری لغت نامهها و نخستين تفسيرها در تمدن اسلامی، واژهي نساء را مشتق از ريشهي نسي ميدانستند و با توجه به جايگاه صرفي اين واژه شايد بتوان گفت كه واژهي «نساء» براي زنان، در اين دوره، به مضموني «از ياد رفته» و يا «بهتاخير افتاده» در زنان نيز ميتواند اشاره داشته باشد. اين معنا ميتواند در برابر واژهي «مذّكر»(mozakkar ) قرار گيرد كه با توجه به جايگاه صرفي آن در اصل به معناي «بهياد آمده» يا «بهياد آورده شده» است. اشاره بهاين نكته نيز ضروري مينمايد كه واژهي «مذّكر» (mozakkar) و مؤنث در قرآن نيامده است[4]، و بهجاي مذكر و مؤنث، از «ذَكَر» و «انثي» استفاده شده است. بسی محتمل است که واژگان مؤنث و مذکر، در دوره های بعدی يعنی همان دورهای که نحويون در کار سامان دادن به قواعد دستوری زبان عرب بودهاند پديد آمده باشد. همچنين در لغتنامهها واژهي «ذَكَر» پيش از آنكه اختصاص به نوع نر داشته باشد به نحوي با «ياد» «به ياد آمدن»، «در حافظه و در نظر بودن»، «سخت و استوار و مقاوم بودن»، نيز ارتباط دارد. همچنين واژهي «انثي» از ريشهي «اَنث» تقريبا داراي معاني مقابل آن را بهخود گرفته است و به معنای سست بودن، ملايم و انعطاف پذير، نيز آمده است. اينکه اين واژگان در صدر اسلام و زمان نزول قرآن هم همين معنا را به ذهن مخاطب متبادر میکرده يانه، جای اما و اگر بسيار است.
واژهی نساء در قرآن:
به نظر ميرسد در قرآن، آنجا كه از منظر جنسيت و نر و ماده بودن از آدمها ياد شده، بيشتر از واژگان «ذَكر» و «انثي» استفاده شده است، مانند: « اي مردم، ما شما را از نر و مادهاي پديدآورديم و...»[5] و آنجا كه به مسائل عاطفي و همچنين رعايت حقوق زنان پرداخته ميشود بيشتر از واژهي «نساء» سود ميجويد. همچنين در برابر، يا به همراه واژهي «نساء» واژهي «رجال» آمده است. رجال يعني كساني كه روي پاي خود راه ميروند، يا توان راه رفتن روي پاي خود را دارند. قرار گرفتن اين واژه در مقابل «نساء» تلويحا به اين معنا است كه زنان به دلايلي توان سرپرستي و ادارهي امور زندگي مشترك را نداشتهاند. آيهي مشهور «الرجال قوامون عليالنساء..»[6] اشاره به همين مضمون است. اما توجه به اين نكته نيز ضروري مينمايد كه «قوّامون» به معناي «برپاي دارنده» است و نه به معناي «مسلطون».
در آيهاي ديگر از قرآن آمده است كه: «نسائكم حرث لكم...»[7] واژهي «حرث» در اصل مصدر و به معناي «كشت» است اما معمولا به عنوان كشتزار، يا محل كشت از آن ياد ميشود. تصويري كه در اين آيه از زن و مرد ارائه شده چنان است كه در عرصهي توليد نسل، مردان همچون «بذر» ميمانند و زنان هم زمين كشت و مرد با كشت خويش در اين زمين، خود را تكثير ميكند. اين تصوير تمثيلي، هنگامي اهميت خود را بيشتر مينماياند كه:
1- آدم (هرآدمي) در مواجههي با مرگ، و براي دورباش گفتن به مرگ، ناگزير ميشود خود را در قالبهاي تازهتري كه همان فرزندان باشند باز آفريني كند تا در اين جهان تداوم بيابد.
2- در روزگاري كه شايد تمامي جمعيت كرهي زمين بسيار محدود و اندك بود و هجوم بيماريهايي همچون وبا، طاعون، و امثالهم، قبيلهها و ملتها را تا لبهي پرتگاه نيستي ميكشانيد، طبيعي است كه برترين دغدغهي آدمها، قبيلهها، و ملتها، كثير شدن باشد.
احتمالا بنا بر همين ضروت، زنان و دختران در طليعهي بلوغ جنسي و بي آنكه به بلوغ فكري رسيده باشند مورد بهره برداري قرار ميگرفتند[8] (بگذريم از سوء استفادههاي جنسي كه در اين رابطه پديد ميآمد) چندانكه هر زن از آغاز بلوغ جنسي و باروري تا هنگام يايسگي، به طور متوسط بيش از ده بار زايمان ميكرد[9].
در ادامهي آيهاي كه زنان به عنوان «حرث» مطرح شدهاند آمده است كه:
«...پس به كشتزار خود درآييد، هركجا خواهيد[10]، و پيش فرستيد براي خود، و تقوا گيريد از خدا و بدانيد كه شما با او ديدار ميكنيد، و بشارت ده ايمان آورندگان را»
مفاهيم «كشت» يا كشتزار، «پيش فرستادن يا مقدم داشتن براي خود»، و «ملاقات با خدا»، از زاويههايي متفاوت ميتواند مورد تامل قرار گيرد. اما بهنظر ميرسد در اين آيه و باتوجه به آيات قبيلي آن، از سه شخصيت مهم و درهم تنيده ياد شده است. مرد، زن، و فرزند يا فرزنداني كه از اين دو پديد خواهند آمد. به تعبير ديگر، در اين آيات، از آداب، حدود و مقرراتي ياد شده است كه در طبيعيترين و اساسيترين نهاد اجتماعي (خانواده) بايد رعايت شود تا فرايندي و فرجامي مطلوب در حد ملاقات با خداوند پيدا كند.
بهنظر ميرسد كه در اينجا، واژهي «حرث» بار معنايي تازهاي يافته است و صرفا به معناي زمين كشت معمولي نيست. اگر خواسته باشيم معادلي براي اين بار معنايي تازه در زبان فارسي پيدا كنيم با اندكي تسامح شايد بتوان گفت كه واژهي «فرهنگ» تا حدودي ميتواند معادل واژهي حرث در اين آيه قرار گيرد. فرهنگ در زبان پارسي، هم به معناي آداب و رسوم و سنن و عقايد است و قنات آبي كه از آب آن براي كشت و آشاميدن استفاده مي شود. به همين سبب مظهر قنات را «دهنهي فرهنگ» هم ميگفتند. همچنين شاخهاي را كه زير خاك ميخواباندند تا از جاي ديگر سر برآورد و به درختي ديگر تبديل شود فرهنگ ميگفتند[11] .
به تعبير ديگر، در قرآن هيچ نشانهاي در دست نيست كه كودكان را چگونه بايد تربيت كرد اما بهنظر ميرسد كه از نگاه قرآن و تاكيدهاي فراوان كه بر سالم سازي و پاكيزگي نهاد خانواده دارد، تضميني براي پديد آمدن نسلي به سامان خواهد بود.
در عينحال، واژهي نساء، به لحاظ ترتيب اهميت، هميشه بعد از رجال مطرح شده است.
3- تفاوت گزارش تورات با قرآن:
در قرآن هيچ نامي از «حوا» ديده نميشود. همچنين واژهي «نساء» نيز در برابر آدم، يا برگرفته از آدم، طرح نشده است. به تعبير ديگر، هرجا كه به داستان آدم و هبوط اشاره شده، تنها با آوردن واژهي «زوج» از جفت آدم نيز ياد شده است. اما نكتهي قابل تامل در اين يادآوري آن است كه حتي واژهي «زوج» به صورت مؤنث هم نيامده است در حالي ميتوانست به جاي «زوج» از واژهي «زوجه» استفاده كند. مثلا در قرآن آمده است كه:
«يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه»[12]
احتمالا در اين گونه آيات واژهي «زوج» كه به صورت مذكر آمده است، صرفا «زن» نباشد. بلكه خطاب خداوند به «آدم» خطابي است كه هم براي مرد است و هم براي زن. يعني هم «زن» آدم است و هم «مرد» آدم است. آنجا كه «زن» و هر زني خود را مخاطب قرار دهد، زوج او مرد است و آنجا كه «مرد» يا هر مردي خود را مخاطب قرار دهد زوج او زن است. در زبان عرب نيز اين ويژگي هست كه هنگامي كه دو جنس مرد و زن به همراه هم مورد خطاب قرار ميگيرند از ضماير مذكر استفاده ميشود.
به تعبير ديگر، در قرآن هيچ نشانهاي نيست كه زن پس از مرد پديد آمده باشد و يا از پهلوي مرد گرفته شده باشد. حتي در آيهاي از قرآن چنين نشان داده شده است كه منشاء نخستين همهي زنان و مردان، چيزي مؤنث بوده است كه از او نه به نام «آدم» و نه حوا و نساء، بلكه به نام «نفس واحده» ياد شده است. در اين آيه، داستان آفرينش نخستين از برخي جهات دقيقا برعكس روايت تورات است:
«هوالذي خلقكم من نفسٍ واحدة و جعل منها زوجها، ليسكن اليها...»(اعراف آيهي 189)
در اين آيه «نفس واحده» مؤنث و «زوج» مذكر است. ضمير «ها» در تركيب «منها» ضمير مؤنث است كه به «نفس واحده» باز ميگردد، «يسكن» فعل مضارع براي مذكر، يعني براي «زوج»، «اليها» يعني به سوي آن جنس مؤنث. ترجمهي كل آيه چنين ميشود:
او همان كسي است كه آفريد شما را از نفس يگانهاي، و قرار داد از او جفت او را تا او(آن جفت) آرام گيرد به سوي او(بهسوي آن نفس واحدهي مونث)
اما در تفسيرهاي مشهور و قابل استنادي كه در ميان اهل سنت و شيعه وجود دارد تفسير اين آيه ظاهرا با پيش زمينهي ذهني مفسر از داستان آفرينشي كه در تورات آمده صورت گرفته است. مثلا در تفسير ابولفتوح رازي ذيل اين آيه چنين آمده:
«او آن خداست كه بيافريد شما را از يك نفس، يعني آدم عليهالسلام كه پدر ماست و هم از آدم كرد جفت او را كه خواست. چنانكه در اخبار آمد كه حوا را از پهلوي چپ آدم آفريد...»[13]
[1] - باب دوم پيدايش آيهي 23 و24 همچنين دقت در اين نكته شايد لازم باشد كه در تعبير تورات، مرد به عنوان انسان و زن به عنوان نساء است يعني نساء از انسان گرفته شده است.
[2] - باب سوم آفرينش، آيه 20
[3] - نگاه كنيد به لغتنامههايي چون: مفردات راغب اصفهاني، مجمعالبحرين، و لسانالعرب.
[4] - در قرآن به پيامبر مذكِر(mozakker ) به عنوان اسم فاعل و به معناي «به ياد آورنده» گفته شده است.
[5] - سورهي چهل و نهم(حجرات) آيهي 13
[6] - سورهي چهارم(نساء) آيهي 34 همچنين به پي نوشت شماره 8 نگاه كنيد
[7] - سورهي دوم(بقره) آيهي 223
[8] - از نگاه بسياري از متفكرين مسلمان، علت وجودي زنان و ارتباط مرد با آنان همين توليد مثل است مثلا خواجه نظامالمك مينويسد: «غرض از زنان، گوهر نسل است...» نگاه كنيد به سياستنامه، فصل چهارم، اندر معني اهل ستر و سراي حرم
[9] - تصور اين صحنه براي ما كه امروز از انواع خدمات بهداشتي و صنعتي برخورداريم شايد دشوار باشد اما اگر مثلا برق و ديگر امكانات صنعتي جديد را از صحنهي زندگي حذف كنيم و يك زن معمولي و از طبقهي رعيت را با چندين فرزند پي درپي در آن شرايط تصور كنيم شايد شرايط زنان را در آن روزگار و همچنين اين آيهي الرجال قوامون عليالنساء را بهتر درك كنيم.
[10] - در مورد«أني شئتم» و توضيح آن نگاه كنيد به ترجمهي تفسير الميزان جلد دوم از صفحات 312 به بعد
[11] - نگاه كنيد به لغت نامهي دهخدا تحت عنوان فرهنگ و نگاه كنيد به واژهي «فرهنگ» در بخش فرهنگ واژگان. ضمنا واژهي calcher داراي همين بار معنايي دوگانه است.
[12] - سورهي دوم(بقره) آيه 35 ، سورهي هفتم(اعراف) آيهي 19، سورهي بيستم(طه) آيهي 117. اگر به جاي ضمير مذكر «انتَ» كه براي خطاب به آدم آمده، از ضمير مونث «انتِ» استفاده شده بود، شايد قابل توجيه ميشد كه در اينجا منظور از «آدم» همان «نفس واحده»اي است كه مطابق آيات قرآن همهي زنان و مردان از او پديد آمدهاند. در مورد «نفس واحده» در ادامه توضيح خواهم داد.
[13] - نگاه كنيد به تفسير ابولفتوح رازي تحت آيهي 189 از سورهي اعراف. مشابه همين تفسير در بارهي همين آيه در كشفالاسرار و عدةالابرار ميبدي نيز آمده است.