حدود
اشاره:
بهنظر ميرسد كه معناي آنچه در متن قرآن با واژهي «حدود» مطرح شده است با آنچه در متون فقهي ما با همين واژهي «حدود» بيان ميشود، بسيار متفاوت است. اين مقال شايد بيشتر براي توجه دادن مخاطب به تفاوت همين دو حوزهي معنايي در واژهي حدود است.
××××××××××××××××××××
واژهي «حدّ» (به صورت مشدد)، جمع آن «حدود» است. در لغت عرب «حدّ» به انتهاي هر چيز گفته ميشد، و «محدود» عبارت است از هر چيزي كه حد و مرز آن تعريف شده و مشخص باشد. انتها، يا پايان قطعه زميني كه در تملك كسي است، آغاز قطعه زمين ديگري است كه شايد در تملك كس ديگري باشد. به همين جهت واژهي «حد» را، خط فاصل ميان دو چيز هم گفتهاند كه از اختلاط آن دو چيز مانع ميشود[1]، مانند آنچه امروزه در زبان فارسي به «مرز» يا «خط مرزي» معروف است و نقطهي صفر مرزي، همان حد ميان دو چيز است [2]. اين نقطهي صفر را، به لبهي تيز شمشير هم تشبيه كردهاند[3]. همچنين واژهي «حديد» به معناي تيز و بران، به ديدني دقيق و نافذ گفته ميشود كه مرز چيزهايي را كه تنگاتنگ يكديگر هستندتشخيص دهد. به شمشير تيز و بران نيز از همين جهت «حديد» گفته ميشد (به عنوان يك مصداق عيني براي نشان دادن بران بودن و تاثير آن در چيزها)
حدود در قرآن:
واژهي «حد» به صورت مفرد در قرآن نيامده و هميشه به صورت «حدود» آمده است. اما اين «حدود» صرفا براي مشخص كردن مرزهاي روي زمين و چيزها (اشياء) نيست و به معناي مجازات و عقوبت گناهكار هم نيست، بلكه بيشتر براي بيان حد و مرز رفتارها، اختيارات، و دخالتهاي آدميان در ارتباط با يكديگر است و بيشترين مواردي كه در قرآن از آن ياد شده، در بارهي روابط مرد و زن، به عنوان زن و شوهر است.
در سورهي بقره، آيات226 تا 242 برخي از مواردي آمده كه ناديده گرفتن آن بهويژه در هنگام طلاق، ميتواند تعدي به حقوق زن(به عنوان همسر) باشد. در سورهي چهارم(نساء) آيات 1 تا 14 علاوه بر روابط زن و مرد، همچنين نگهداري دقيق از اموال يتيمان و چگونگي تقسيم ارث ميان بازماندگان، نيز به عنوان حدود مطرح شده است. آيات ديگري هم كه به عنوان حدود در قرآن طرح شده بازهم به زواياي ديگري از همين مسائل اشاره دارد. اما در هيچكدام از اين آيات واژهي «حدود» به معناي «جزا» و عقوبت و مجازات نيامده است. و آنجايي كه آيات قرآن به «جزاء» به عنوان تنبيه و عقوبت گناه اشاره ميكند، از خود واژهي «جزاء» استفاده كرده است[4] و نه از «حدود»
از نگاه ديني و بنا به تعاريف متون مقدس، در ميان انواع روابطي كه آدميان نسبت بههم دارند، رابطهي زن و شوهر با هم، نزديكترين و درهم تنيدهترين رابطهها شمرده شده است[5]. و بديهي مينمايد كه هر اندازه روابط آدمها به هم نزديكتر و در هم تنيدهتر باشد امكان تجاوز و تعدي آنان به يكديگر نيز بيشتر است. از آنجا كه معمولا زنان نسبت به مردان، از اختيارات و اقتدار كمتري برخوردارند، نزديكي و درهمتنيدگي اين رابطه، بسا كه سبب تعديهاي آشكار و پنهان مردان نسبت به زنان شود. و چنانچه كانون خانواده به عنوان اولين و بنياديترين واحد اجتماعي در نظر گرفته شود كه تاثير مستقيم در مناسبات كل جامعه دارد، آنگاه اهميت كاربرد واژهي حدود در اين مورد آشكارتر ميگردد.
توصيف قرآن از اعرابي كه در پنهانكاري (كفر) و نفاق شديدتري از ديگران به سر ميبرند اين است كه علت دوام چنين مناسباتي، آگاه نبودن آنان از حدودي است كه خدا بر پيامبر نازل كرده است[6].
از بررسي آيات ديگر قرآن در مورد حدود ميتوان به اين نتيجه رسيد كه اصلاح شدن امور اجتماعي در سطح كلان و گسترده، از كوچكترين اما بنياديترين واحد اجتماعي يعني از رابطهي زن و مرد با هم آغاز ميشود.
در سورهي طلاق، آيهي اول، آنجا كه از متاركهي ميان زن و مرد سخن رفته، آمده است كه:
«...آنان(زنان مطلقه) را از خانههايشان بيرون نكنيد، و بيرون نروند مگر آنكه مرتكب فحشاي آشكار شده باشند، و اين حدود خدا است، و كسي كه تعدي كند به حدود خدا، به نفس خويش ستم[7] كرده است....»
تقريبا در همهي آياتي كه واژهي حدود در آن آمده، آن را «حدودالله» ناميده است. و كسي كه به اين حدود تعدي كند، به حدود خدا تعدي كرده است. بنا بر اين، در آيهي فوق، دو نكتهي مهم مغفول مانده است.
اول اينكه: چگونه است كه بيرون كردن زنان مطلقه از خانههايشان[8]، به عنوان تعدي به خدا توصيف شده است؟. در اغلب آيات ديگر هم كه در مورد روابط آدمها با يكديگر سخن رفته، همين مضمون ديده ميشود. شايد به اين معنا كه هر انساني، حريمي دارد و «خدا» خداي همهي انسانها و آفرينندهي همگان است. اعم از آنان كه ما دوستشان داريم يا نسبت بهآنها نفرت و خصومت داريم. و شكستن حريم هر انساني، ناديده گرفتن خدا و آفريننده آن كس هم هست. شايد همين باشد كه تعدي آدمها نسبت به يكديگر همان تعدي به حدود خدا توصيف شده است.
دوم: هم در اين آيه، و هم در برخي آيات ديگر، تعدي انسانها به يكديگر، و شكستن حدود خدا، به عنوان «ستم به نفس خويش» توصيف شده است. شايد منظور اين باشد كه ستمگر، با روا داشتن ستم بر ديگري، روان خويش را به ظلمت ميافكند و از بلوغ و اعتلاي نفس خويش، پيشگيري ميكند[9]. به تعبير ديگر، رعايت حدود، قبل از آنكه بهنفع ديگري باشد، فرزانگي و اعتلاي رواني خود انسان را سبب ميشود. از نكتههاي قابل تامل در آيات مربوط به حدود، اين است كه اصلاح و رعايت اين روابط انساني، با نوعي عبادات و مناسك درهم تنيده ميشود[10]. در اين صورت است كه «حدودالله» معناي تعالي بخشي خود را در روابط انسانها آشكار ميكند.
تفاوت معنايي در واژهي «حدود»
چه آنكه «حدود» را در مناسبات ميان و زن و مرد بدانيم و چه آنكه مناسبات ميان مردم جامعه با هم، از مجموع آيات ميتوان اين را تشخيص داد كه «حدود» به معناي «جزاء» و عقوبت نيست. بهزبان امروز اگر بگوييم، لفظ حدود در قرآن، بيشتر به معناي تعين شيوههاي اخلاقي و رفتار انسانها در قبال يكديگر است. ضمانت اجراي اين حدود نيز ايمان خود شخص به خدا و روز باز پسين ميباشد.
اما برخي تجاوزات مانند سرقت اموال ديگران، قتل، زناي محصنه، و امثالهم، چيزهايي هستند كه با معيارهاي اخلاقي قابل سنجش نيستند. به تعبير ديگر، موارد مذكور، جرم محسوب ميشوند و نه صرفا مسئالهاي غير اخلاقي، به همين جهت بايد نهادي وجود ميداشت تا مجرم را مجازات كند. اما اينكه چرا و چگونه، معناي «حدود» دگرگون شد و با كيفر و مجازات در يك حوزهي معنايي قرار گرفت، بحثي دراز دامن است كه هم در اين مجال نميگنجد و هم ر صلاحيت اين راقم نيست.[11]
××××××××××××××××××××××××××××××
براي توضيح بيشتر واژهي حدود، همچنين لازم ميدانم كه در مورد معناي واژهي «حديد» هم كه در قرآن آمده اشارهاي بشود. اگر توفيق رفيق راهم باشد بخش دوم اين مقال، در بارهي معناي «حديد» در قرآن خواهد بود.
[1] - الحدّ: الفصل بين الشيئين لئلا يخلط احدهما بالآخر، او لئلا يتعدي احدهما عليالآخر. و فصل مابين كل شيئين: حد بينهما. «لسانالعرب». همچنين در تفسير الميزان آمده است كه: كلمهي «حد» در هر چيزي به معناي آن نقطهاي است كه آن چيز بدان منتهي ميشود و از آن فراتر نميرود.«ترجهي تفسير الميزان،جلد 19، صفحهي 315»
[2] - مرز در زبان پهلوي، به كليت هر چيز گفته ميشد. مثلا مرز ايران به معناي تمامي سرزمين ايران بود، نگاه كنيد به لغت نامهي معين.
[3] - توجه: در اينجا منظور از واژهي «حد» به عنوان نقطهي صفر مرزي، هماني نخواهد بود كه در رياضيات به عنوان «حد» آمده و پايهي حساب ديفرانسيل و انتگرال قرار گرفته است. اين دو مفهوم اگر چه با هم به لحاظ معنايي نزديك هستند اما با در نظر گرفتن هركدام، ممكن است نتيجهاي متفاوت به دست آيد.
[4] - واژهي «جزاء» از ريشهي «جزي» عبارت است از واگشت نتيجهي همهي اعمالي كه آدمي به اختيار انجام داده، توضيح اينكه: انجام فعل يا عدم انجام آن در اختيار آدمي است اما واگشت نتيجهي آن در اختيار آدمي نيست. (به نظر ميرسد كه اين واژه را نيز لازم است به طور مستقل توضيح داد)
[5] - كتاب پيدايش تورات، باب دوم آيهي 23 و 24. انجيل متي باب نوزدهم آيات 3 تا 10. و رسالهي اول پولس به قرنتيان، باب هفتم، بند 10 تا 14
[6] - سوره نهم(توبه) آيهي 97، ضمنا بسياري از مفسرين در اينجا واژهي «اعراب» را صرفا به اعراب باديه و بياباني منحصر دانستهاند.
[7] - براي آشكارتر شدن معناي اين آيه نگاه كنيد به واژهي «ظلم» و همچنين واژهي «نفس» در فهرست فرهنگ واژگان همين سايت
[8] - منظور همان خانههايي است كه در هنگام زندگي زناشويي در آن زندگي ميكردند، ممكن است برخي استدلال كنند تا هنگامي عدهي زن سر نيامده آنها را بيرون نكنيد اما در اين جا نگفته كه آنها را از خانههايتان بيرون نكنيد، بلكه قيد كرده كه آنها را از «خانههايشان» بيرون نكنيد. تعبير ديگر اين كلام شايد اين باشد كه خانهاي كه زني در هنگام زناشوي با همسرش در آن زندگي كرده است اگر چه اين خانه توسط شوهر تدارك شده است اما اين خانه بههرحال محل زندگي زن شده است و شايسته نيست كه بعد از طلاق زن را از خانه بيرون كنند.
[9] - نگاه كنيد به واژهي «نفس» در بخش فرهنگ واژگان اين سايت.
[10] - يعني جايي كه خطايي در روابط انساني پديد ميآيد و مثلا مردي از همسر خويش روي برميگرداند و به تعصب، آميزش با او را بر خود حرام ميخواند، و سپس از گفتهي خويش پشيمان ميشود، براي بازگشت به رابطهي نخستين، لازم است كه دربند شدهاي (رقبه) را آزاد كند، و اگر دسترسي نداشت، دو ماه روزه بدارد، و اگر توان روزه گرفتن نداشت شصت مسكين را اطعام كند. نگاه كنيد به آيات 1 تا 6 سورهي مجادله(58) همچنين وجه تسميهي سورهي «مجادله» به سبب گفتگوي زني است كه نزد رسول آمده و از شوي خود شكايت دارد. توضيح بيشتر را در جلد19 ترجمه تفسير الميزان صفحه ي 315 به بعد ببينيد.
[11] - اقسام حد در معناي فقهي: كشتن ، سنگسار، شلاق و غيره .موارد حد:1- زنا. 2- لواط ، مساحقه، قيادت. 3ـ قذف. 4- مسكرات. 5- سرقت. 6- محاربه. 7- نزديكي با چهارپايان. 8- وطي مرده. 9- استمنا با دست. 10- ارتداد