در باره آیین سوگواری با روزنامه شرق
سوگواری از آن آیین هایی است که شاید به جرات بتوان به آن لقب جهان شمول داد. هر فرهنگی به فراخور گفتمان فرهنگی خود و قهرمانان و اسطوره هایی که دارد نوعی خاصی از سوگواری را اجرا میکند
اما در ایران و در بین شیعیان یکی از مهم ترین آیین های سوگواری، عزاداری برای امام حسین و واقعه عاشوراست. آیینی که پس از گذشت ۱۴۰۰ سال از واقعهی تاریخی آن، هر روز قوی تر و با صلابت تر از پیش، در بافتار فرهنگی شیعیان ایرانی برگزار می شود.
اما این آیین های سوگواری از کجا آمده و چرا اینچنین در تار و پود فرهنگی ما تنیده شده است؟ این سوالی است که برای یافتن پاسخ آن به سراغ علی طهماسبی زبان شناس، پژوهشگر دینی و اسطوره شناس رفتیم.
او مثل همیشه گرفتار نوشتن است و حالا هم گرفتار تهیه متن های سخنرانی است که در این ماه در مشهد و تهران برگزار میکند، اما مثل همیشه با حوصله به سوال ها گوش میکند و با دقت به آنها پاسخ می دهد. اگر چه پاسخ برخی از سوالها شبیه هم است
س- اجازه بدهید از یک سوال کلی شروع کنیم و بعد به سراغ جزئیات برویم. پس برای شروع بحث می خواهم بپرسم، جایگاه سوگواری در تفکر دینی چیست؟
طهماسبی- اگر منظور از تفکر دینی، تفکری مبتنی بر متن قرآن باشد، در این متن نشانی از سوگواری یا توصیه به سوگواری و تعزیه نمیبینیم. گذشتگانی که خوب بودند و حتی قدیس بودند زمانه را خالی کردهاند و رفتهاند و به تعبیر قرآن: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ
آنها امتى بودند و رفتند، هر چه کردند براى خود کردند و شما هم هر چه میکنید براى خود مىکنید و شما از آنچه آنها کردند پرسیده نمىشوید
و جالب است که در این آیه اشاره به ابراهیم و اسماعیل دیگر رسولانی است که بیشترین حرمت را در متن قرآن و در نزد مسلمانان دارند و از همان ابراهیمی میگوید که پدر دینی همهی مردمان شمرده میشود
در عین حال این دلیل نمیشود که سوگواری برای امام حسین را غیر دینی بدانیم، اما با کدام رویکرد؟ وقتی ایرانیان متوجه میشوند که بنیامیه، دین را بهانه کرده تا بر مردم حکومت کنند و حتی امام حسین را هم به نام دین به قتل میرسانند آنگاه سوگواری بر حسین در واقع سوگواری بر وعدههایی است که مردم از دین انتظار داشتند ولی به آن نرسیدند. ایرانیان به بوی آزادی و عدالت به اسلام گرویده بودند حالا که میدیدند از آن عدالت و آزادی خبری نیست و حتی مردانی که از همه به رسول نزدیکتر بودند به تیغ ستم بنی امیه کشته میشوند، در اینجا سوگواری بر حسین، سوگواری بر عدالت و بر آزادی است
س- کدام دوره در تاریخ ایران، اهتمام و علاقه بیشتری به برگزاری مراسم مذهبی و عزاداری به خصوص با این رویکردی که شما اشاره کردید؛ داشتهاند؟
طهماسبی- بعد از شهادت امام حسین، جنبش سیاه جامگان در خراسان رو به رشد نهاد، انتخاب پرچم سیاه و نمادهای سیاه از سوی این جنبش، به نشانهی سوگواری بر امام حسین و خاندان رسول بود، در عین حال نشانهی مخالفت با خاندان بنیامیه هم بود نشانه مخالف با دینی هم که این خاندان متولی آن شده بودند بود زیرا کسی که بر حسین سوگوار باشد به معنای این است که با قاتلان حسین هم میانهای ندارد و آنها را و راه و روش آنان را دشمن میدارد.
ظاهرا این رنگ سیاه قبلا در اسطورههای ایرانی به مناسبت کشته شدن سیاوش و به نشانهی سوگواری بر سیاوش مورد استفاده قرار گرفته است این را هم میدانیم که جنبش سیاه جامگان مهمترین نقش را در فروپاشی حکومت اموی داشت
اما به گمان من و تا آنجا که من اطلاع دارم، اغلب مضامین مربوط به روضهها و تعزیهها پس از هجوم مغول اندک اندک رو به رشد و توسعه گذاشت و در دورهی صفویه رسما از سوی حکومت پشتیبانی شد و تقریبا به اوج خود رسید. نمونهاش شعر مشهور محتشم کاشانی در رثای امام حسین است.
س- بنا براین، قدمت این روضه ها و تعزیه ها و آیین های خاص سوگواری به قرن ها قبل باز میگردد. اما این سوگواری ها چه کارکرد ویژه ای برای مردم درطول تاریخ داشته است؟ و در حال حاضر چه کارکردی برای مردم دارد؟
طهماسبی- خوب برای پاسخ به این سوال باید بگوییم عزاداری های سنتی که برای امام حسین صورت میگرفته ظاهرا به دو گونهی کاملا متفاوت برگزار میشد. یکی تعزیههای درباری و دیگری تعزیههایی که مردم (به ویژه در خراسان) برگزار میکردند. احتمالا هرکدام از این دو گونه تعزیه، با همهی وجوه مشترکی که داشتند ولی هدف خاص خود را دنبال میکردند. مثلا در تعزیههای مردمی مظلوم خوانی وجه غالب بوده است. میدانید که ملت ایران مدام مورد هجوم بوده است از هجوم اعراب تا هجوم ترکهای ماوراءالنهر و هجوم مغول و …این ملت برای ماندگاری و برای اینکه در زیر بار این همه ستم نابود نشود نیازمند این بود که به لحاظ روانی خود را تسلی دهد. در حالی که میراث تعزیههای درباری، بیشتر به اصل و نسب و فرزند پیامبر بودن اشاره دارد و اینکه یک خاندان مثلا سلطنتی مقدس مورد هجوم غاصبان قرار گرفته است.میراث تعزیهی مردمی، حسین را بیشتر نماد مظلومیت می داند و در میراثی که از تعزیههای درباری به جا مانده حسین بیشتر نماد شاهی مقدس است که اشقیا جایگاهش را غصب کردهاند.
بهگمان من مهمترین هدفی که عزاداریهای مردی دنبال میکرده، آسان و قابل تحمل کردن زندگی در مواجهه با حکومتهای جور بوده است. تسلایی بوده برای ناکامیهای بسیاری که این ملت داشته است. در تعزیهی امام حسین، همه جور شخصیتی حضور دارند. از کودک شیرخوار گرفته تا پیری مثل حبیبابن مظاهر، از دختران خردسال و نوجوان تا زنی همچون زینب که جسارتش در برابر ناگواریها و مصائب برای هر زن مصیبت دیدهای سرمشق میشود. بنا بر این در دورانی که مردم در برابر ستم حاکمان گریزگاهی نداشتند، تعزیه بر حسین و گریستن بر مصیبت خاندان رسول، برترین تسلی شمرده میشد. اما بعدها به ویژه از دورهی مشروطه به بعد، عوامل تغییر در کارکرد تعزیه پدید آمد. منظورم همان ایامی است که ملت ایران احساس کرد میتواند در برابر استبداد ستمگران بایستد مثلا کسانی مانند ستارخان، از هیاتهای سینه زنی به سمت حصار و برج و باروهای شهر رفتند و تفنگ به دست گرفتند تا از جنبش مشروطه دفاع کنند. این تغییر کارکرد را در انقلاب ۵۷ با وضوح بیشتری میبینیم. یعنی در محرم سال ۱۳۵۷، من در مشهد هیچ مورد برجستهای از اجرای تعزیه به سبک گذشته که با گریستن و بر سر و سینه زدن باشد ندیدم. در این دوران مظلوم خوانی جای خودش را به سرودهای انقلابی میدهد و حسین مظهر آزادی و مبارزه با قدرت حاکم میشود، برای مبارزه با ستمگر هم که نیازی به گریستن و بر سر و سینه زدن نیست. میبینیم که در این دو مورد، هم انقلاب مشروطه و هم انقلاب اسلامی، تعزیهی سنتی و مظلومخوانی وقتی کمرنگ میشود که مردم در برابر ستم حاکمان به ایستادگی اقدام میکنند. البته در این تغییر کارکرد، از رویکرد تازهی دکتر شریعتی و تاویلهای قدرتمند او نسبت به موضوع کربلا و امام حسین نباید غفلت کرد.
اما اینکه از عزاداریهای امروز میپرسی، گمان نمیکنم نیازی به توضیح دادن داشته باشد، هرکسی خودش میبیند و میفهمد که کجا ایستادهایم.
س- در عزاداری سنتی از نشانه هایی مانند علم و نخل و و… استفاده میشود؟ استفاده از این وسایل از کجا ریشه میگیرد؟
طهماسبی- عَلَم و نخل و اسب و شمشیر و امثالهم همه نشانهها یا علائمی هستند که میخواهند موقعیت جغرافیایی و تاریخی واقعه را مجسم کنند. مثلا در برخی روستاهای نیمه کویری خراسان که رودخانهای مثل فرات وجود نداشت، میخواستند نشان دهند که در کنار صحنهی نبرد، شط فرات هم وجود داشتهاست برای این منظور، تشت بزرگی را آب میکردند و کنار صحنه قرار میدادند. این یک نشانی بود برای تجسم رود فرات در واقعه عاشورا. اما در این سوگواری ها به جز نشانه ها از نمادها هم استفاده می شده است مثلا در عزاداری ها، کبوتری را که الهای خونین داشت، بر زین اسب وارد صحنهی تعزیه میکردند، که این نماد به خون نشستن چیزی مثل آزادی بود. در تعزیهها از هردو مورد استفاده میشد. هم نخل و آب و علم به عنوان نشانی ، هم کبوتر و دیگر نمادهایی که نماد بودن و جنبه سمبلیک داشتند
س- اما برخی از این نشانه ها این روزها محل چالش شده و بحث مبارزه با خرافات در عزاداری ها را باب کرده است. به نظر شما آیا ما در عزاداری ها خرافات داریم و یا آنچه در زاداری ها رخ می دهد اسطوره سازی، خلاقیت و بومی سازی یک داستان تاریخی است؟
ج- واقعیت تاریخی، یک چیز است، اسطوره شدن آن واقعیت چیزی دیگر، اگرچه در مورد واقعیت تاریخی در ماجرای کربلا و امام حسین مباحث چندی وجود دارد، که مثلا آیا اما حسین برای تشکیل حکومت به سوی کوفه حرکت کرد یا نبرد کربلا برای این بود که با یزید بیعت نکند؟ به هرحال این موارد را با پژوهشی علمی در تاریخ میتوان حل و فصل نمود. اما اسطوره شدن یک واقعیت تاریخی، بستگی به عوامل گوناگون فرهنگی، عاطفی، و روانشناختی دارد. در اینجا منظورم از واژهی «اسطوره» چیزی است که حتما با «افسانه» و خرافه متفاوت است. از نگاه من، خاستگاه اسطوره از اعماق ناخودآگاه جمعی است. اسطوره چیزی نیست که مثلا کسانی دور هم بنشینند و بگویند بیاییم اسطورهسازی کنیم. اسطوره از آن جایی سرچشمه میگیرد که در مضامین دینی به عنوان علت غایی آفرینش، یا عهد میان خدا و انسان مطرح میشود. اسطوره میخواهد بازی عشق و مرگ را درفرایند مقصود آفرینش نشان دهد تا آدمی را به بلوغ معنوی راهنمایی کند. رسیدن جامعهی بشری به بلوغ معنوی، حقیقتی است که هنوز در واقعیت پدید نیامده است برای به نمایش در آوردن این حقیقت نیاز به استعاره و تمثیل دارد، نیاز به قصههایی دارد که دارای شخصیتهایی برگرفته از واقعیت عینی تاریخ هم باشند، بنا بر این بهگمان من اسطوره، آمیزهای از استعاره و حقیقت است. اما افسانه و خرافه اگرچه ممکن است از استعاره و تمثیل بهره بگیرد اما فاقد حقیقت است یعنی کمکی به بلوغ معنوی انسان نمیکند و معطوف به فرجامی که مقصود آفرینش باشد نیست.
س- با این اوصاف ایا نمیتوان به سادگی برای نوع عزاداری ها بخش نامه صادر کرد؟
طهماسبی- هم آری، هم نه، برای آدمهایی که نگاهی ابزاری به یکدیگر داشتهباشند، آری. اما برای برخی آدمهایی که از خود صاحب رای باشند و تا حدودی دغدغهی رسیدن به بلوغ معنوی را داشته باشند، نه.
س- برای سخن آخرم میخواهم برگردم به پاسخ قبلی شما، و اینکه چه سوگواری انسان را به بلوغ معنوی میرساند؟
طهماسبی- از نگاه من انسان سالم، دارای شادمانی اصیل و اندوه اصیل است. ما در جامعهی خودمان موارد بسیاری داریم که هم موجب اندوه میتواند باشد و هم موجب شادمانی، اینکه آدمها به یکدیگر ستم کنند، دروغ بگویند، یکدیگر را فریب دهند، امنیت اجتماعی نداشته باشند، اینکه هرکسی تنها به فکر نیکبختی خودش است و لاغیر، این ها واقعیتهایی هست که موجب اندوه هر انسان سالمی میشود. اما ممکن است بسیاری از ما مردمان شهامت مواجههی صادقانه با این واقعیتها را نداشته باشیم در عین حال برای تسکین آلام روحی خود و برای جبران ناکامیهایمان، بر واقعهی کربلا گریه کنیم بی آنکه به فکر حل نابسامانیهای اکنون باشیم، حالا کسانی در تاریخ دینی پیدا میشوند مانند امام علی، اما حسین و دیگر قدیسین و به یادمان میآورند که برای ایجاد عدالت و آزادی چه بهایی پرداختند، بدیهی است که وقتی عزاداری برای این قدیسین معطوف به این یاد آوریها باشد، آنگاه میتوان گفت اندوه ما اندوهی اصیل است و معطوف به حقیقتی است که فقدان آن را حس میکنیم. این اندوه از درون انسان سر چشمه میگیرد، با زمان حال در میآمیزد و با انسانیت آدمی سازگار میشود. چنین اندوه و سوگواری است که شاید بتواند به بلوغ معنوی یک فرد کمک کند