کتاب حج در سه بخش تدوین شده است که عبارتند از: زائر، نوزایی(تولد مجدد)، فرایند فردیت.
زائر:
بخش اول که زائر نام گرفته، در مورد مدینهالنبی است و حال و هوای روزگارانی که محمد رسول به یثرب آمده بود، تا همچون ابراهیم با هجرت از شهر و دیار خویش، ایمانی تازه را به خدای زنده سامان دهد. و ما پا به پای محمد تا میقات و مسجد شجره، در این بخش ابراهیم و محمد را سخت یگانه میبینیم
نوزایی یا تولد مجدد:
بخش دوم که نوزایی نامیده شد، دیدار با کعبه و هاجر است، و آشنایی با نمادهای مادرانه و مناسک نوزایی در پیرامون کعبه. تولد مجدد نام دیگری برای «عمره» است، از احرام گرفته تا طواف و سعی میان صفا و مروه و از حجرالاسود تا چاه زمزم، همه و همه آشکارا به مناسک تولد مجدد راه پیدا میکند
فرایند فردیت:
بخش سوم را فرایند فردیت نامیدهام که نقطهی آغاز آن از عرفات است، مروری بر آغاز آفرینش در اسطورهی دینی، بهیاد آوردن عهد خدا با آدمیان که به روز الست و ناخودآگاه جمعی باز میگردد، و فراموشکاری آدم آن عهد را. در اینجا کلمهی حج معنای جدیتری مییابد. بلد راه ابراهیم است.
در مشعر چالشی سخت میان ابراهیم و اقوام و اجدادش را شاهد هستیم، بیداری در شب مشعر، گشودن دریچهای است به ناخودآگاه، و جدالی سهمگین با اجدادی که تن به خاک سپردهاند و وسوسههای ناکام و نافرهیختهی خود را در روان ما تعبیه کردهاند و ما را بیآنکه به هوش باشیم دستآموز خود نمودهاند.
منا شاید اوج مناسک حج باشد، جایی که ابراهیم باید از دوستداشتنهای خصوصی رها شود تا بتواند از رنج دیگران هم آگاه شود. در این وادی، خدا و شیطان هر دو حضوری جدی دارند. در این مناسک داستان ذبح اسماعیل در میانه است. اما نه اسماعیلی که برای خودش روی زمین خدا زندگی میکند، بلکه اسماعیلی که در قلب ابراهیم خانه کرده و رؤیاهای ابراهیم را به خود اختصاص داده. در این تاویل، ذبح عظیم، کشتن همین دوست داشتنهای خصوصی است که بسی دشوارتر از کشتن آدمهای واقعی مینماید. آیا عشق و دوست داشتنی که با حس مالکیّت و سلطهی آدمی نسبت به همسر و فرزند یگانه باشد، ویرانگر نیست؟ آیا میتوان عشقی را که همراه با حس مالکیّت به معشوق است، واقعاً «عشق» دانست؟ آیا این همه خصومت و جنگ و ویرانی به سبب همینگونه دوست داشتنهای همراه با حس مالکیّت نیست؟
انگیزهی نگارش:
گمانم حدود سالهای ۱۳۶۹ بود که اشتیاق مادرم برای رفتن به سفرِ حج، چندان بالا گرفته بود که با همهی تنگدستی که داشتم و داشت، پولی فراهم کردم و نامش را نوشتم. نوبتی که از سوی سازمان حج و زیارت برایش رقم زده شد، ده سال بعد از آن ثبت نام بود. این انتظار ده ساله را دوام نیاورد و در سال ۱۳۷۵ نقاب خاک بهچهره کشید.
همان روزهایی که پیک مرگ را بر بالین خود مشاهده کرد، سفارش نمود که به عنوان فرزند بزرگش، انجام آن فریضه را بر عهده بگیرم، چهار سال بعد نوبت سفر فرا رسید.
تنی از دوستان محلی و فامیلی هم نوبت سفرشان در همین زمان بود، که به هر حال در یک کاروان قرار گرفتیم. شاید تنها دوستی که مصاحبتش در این سفر، مصاحبتی از جنس حج و زیارت بود، دکتر سید محمد علوی مقدم بود که آشناییما به روزگار پیش از انقلاب و دانشکدهی ادبیات باز میگشت.
پس از بازگشت از سفر، دو سخنرانی به مناسبت بازگشت از این سفر برگزار شد، یکی در مشهد و دیگری در تهران دفتر پژوهشهای شریعتی. برخی یاد داشتها که در سفر نوشتهبودم با برخی خاطرهها، در این سخنرانیها ارائه شد. کمی عصبی بودم، رفتار مسافران حج برایم باور کردنی نبود. باید مدتی میگذشت تا بتوانم در بارهی نمادها و معناها و اعمال حج بنویسم و نه در بارهی رفتار و اعمال مسافرانی که به حج آمده بودند. همین مقدمهای شد برای نوشتن این کتاب که ده سالی به طول انجامید.
گمانم بیش از پنجاه بار این کتاب را نوشتم و نپسندیدم و از نو نوشتم، در این بازنویسیها البته از مشورت با تنی چند از دوستان صاحبنظر بهره گرفتم، هر کدام از منظری نظری ارائه دادند که در تدوین تازهی کتاب بسی موثر بود، تا آنکه اواخر سال 1389، ناشر به اصرار و ابرام کتاب را گرفت برای انتشار.
مخاطب این کتاب شاید بیشتر طیف نسبتا تحصیلکرده و جوانی باشد که هم از دانش امروز برخوردار است و هم دل در گرو معناها و مناسک دارد.