ايمان:
با آنكه واژهي ايمان از كليديترين واژههاي ديني است اما به نظر ميرسد در مقام تعريف، از مبهمترين آنان باشد. اين ابهام بهويژه آنجا خود را نشان ميدهد كه در تاريخ ديني، همواره هر گروهي خود را «مؤمنان به خداوند» و گروه ديگر را «غير مؤمن»، «كافران»، يا «مشركان» خوانده و ميخوانند. و هر گروهي براي اثبات ايمان خويش، البته دلايلي ابراز ميداشته و ميدارند. نبردهاي خونين مسلمانان با يكديگر كه هنوز هم در اينجا و آنجا ادامه دارد[1]، يكي از مصداقهاي آشكار در ابهام معناي كلمهي «ايمان» ميتواند باشد. بهويژه آنكه در قرآن كلمهي ايمان اغلب با «عمل صالح»(عملي كه به صلح و آشتي بيانجامد) همراه است اما در جهان واقعيت «ايمان به خدا» گاهي مفهوم سرباز خدا شدن و براي خدا جنگيدن را معنا ميدهد. از اين رو پرداختن به چند و چون اين واژه، شايد ضروري باشد. اگر چه راقم اين سطور مدعي شفاف سازي تعريف اين واژه نيست اما اين تلاش به هرحال شايد تاملي را در مخاطب پديد آورد.
در محاورات و نوشتههاي متداول امروزي، براي «ايمان» و «اعتقاد» حوزهي معنايي واحدي در نظر گرفته شده است اما بهنظر مي رسد تفاوتي اساسي در معناي اين دو واژه وجود داشته باشد توضيح اينكه، «اعتقاد» از ريشهي «عقد» به معناي گره زدن، درهم تابيدن، سفت و سخت شدن است. كاربرد اين واژه در پيمان زناشويي[2]، پيمان در داد و ستد و معاملات بين اشخاص با يكديگر، و پيمان با خويش بوده است كه اين البته با معناي «ايمان» متفاوت است[3].
واژهي ايمان
«ايمان imaan» از ريشهي «امن»(amn) گرفته شده است. «امن» را اطمينان يافتن و بر طرف شدن ترس معنا كردهاند[4]، و «امانة» را ضد خيانت دانستهاند. «امين» كه از همان ريشهي امن گرفته شده در روزگار بعثت كاربردي عيني داشته است و بهنظر ميرسد كه قبل از نزول قرآن هم شهر مكه را «بلد امين» هم ميخواندند[5]. اين صفت براي شهر مكه به سبب وجود محدودهاي مشخص در اين شهر بوده به نام حرم كعبه يا «بيتالحرام» كه مطابق سنت عرب حجاز در اين محدوده هيچكس نبايد به ديگري تعرضي داشته باشد. يعني رعايت حدود و حرمت هر جانداري در اين محدوده واجب و لازم بوده است. بنا بر اين كسي كه به اين محدوده وارد ميشد اطمينان پيدا ميكرد كه حتي اگر با دشمنان خود هم در اينجا مواجه شود، مورد تعرض قرار نخواهد گرفت.
ايجاد مكانهاي امن، به گونهاي نسبتا متفاوت و به ضرورتهاي ويژهاي جهت دادرسي، در تورات با عنوان «شهرهاي ملجاء» آمده است كه اگر كسي مرتكب قتلي شده باشد، به آنجا پناه برد تا قبل از محاكمه، به دست كسان مقتول كشته نشود، زيرا شايد قتل غير عمد بوده باشد[6].
همچنين « امين amin» به عنوان صفت براي اشخاص مورد اطمينان نيز بهكار ميرفت و ميرود. يعني براي كسي كه همگان به امانتداري و صداقت كلام او اطمينان داشتند.
موارد فوق در بارهي «امن»، «امين» و «امانت» معطوف به ارتباط و مناسبات اجتماعي آدمها نسبت به يكديگر است اما در مواردي ديگر هم واژهي «امين» در قرآن علاوه بر موارد فوق همچنين به قلمرو ديگري كه غير از اين مناسبات اجتماعي است اشاره دارد، مانند «روحالامين»، «مقام امين» و «رسول امين» كه معطوف به ارتباط انسان با هستي[7]، غيب، خدا، و آخرت ميباشد. يعني اگرچه آثار ايمان در روابط اجتماعي تاثير قطعي دارد اما به هرحال سر به سوي فراسويي ديگر دارد.
واژهي ايمان و مؤمن در قرآن:
با توجه به معناي پايهي(امن) ميتوان مقدمتاً ايمان را «رهايي از هراس» معنا كرد. به تعبير ديگر، بعيد است كه بتوان از واژهي ايمان، معناهايي همچون «اعتقاد» و «سرسپردگي» به دست آورد. به ويژه آنكه«مؤمن» در قرآن به عنوان يكي از نامها يا صفات خداوند هم آمده است[8] و در باورهاي ما، خداوند رها و آزاد از سرسپردگي به جايي و به چيزي ميباشد و از سوي ديگر اين هم هست كه ياد خداوند قلبهاي آدميان را اطمينان ميبخشد[9].
اين معناي(رهايي از هراس) هنگامي كه در ارتباط با انسان طرح ميشود با چالشهاي چندي مواجه است. به ويژه آنكه در اغلب كتب لغت و تفسيرها، ايمان را به معناي «گرويدن» و «تصديق كردن» آوردهاند مانند ايمان به غيب[10]، ايمان به آخرة، ايمان به خدا[11]، ايمان به آنچه از سوي خداوند به رسول نازل شده. در همهي اين موارد ايمان را تصديق نمودن دانستهاند.
از آيات قرآن كه بيشترين تاكيد براي ايمان را «ايمان به غيب» و مضاميني فراسوي چيزهاي عيني شمرده است ميتوان چنين استنباط كرد كه شايد در اينجا «ايمان» بهجهت زدودن هراسي وجودي است كه به فراسوي اين زندگي اجتماعي، به هراس از مرگ، بهچگونگي و چيستي قيامت و آخرت مربوط ميشود و نه تنها هراسي كه صرفا منشاء اجتماعي دارد.
اما مشكل اساسي اين است كه اگر در اينجا «ايمان» را تصديق كردن معنا كنيم، آدمي چگونه ميتواند قلمروهاي ناديده و نيامده را تصديق كند؟ مگر نه اينكه تصديق نمودن چيزي مستلزم آگاهي از آن هم هست؟ و مگر «غيب» را ما ميدانيم كه آن را تصديق كنيم؟
در عين حال اين پرسشها كه معمولا در بارهي «غيب» و چيستي و چرايي آغاز و فرجام است، بنياديترين پرسشهاي وجودي است كه از روزگار كودكي همواره ذهن آدمي را به چالش گرفته و پاسخ روشني هم نيافته است[12]. به تعبير ديگر، ما اين را ميفهميم كه چيزي يا چيزهايي را نميفهميم. يعني انسان اين قدرت انديشگي را دارد كه مدام به چيزي يا چيزهايي بيانديشد كه نميداند چيست[13].
ظاهرا به نوعي بن بست ميرسيم، از يك سو هيچ كس جز او غيب را نمي داند[14] و از سوي ديگر مدام توصيهي ايمان به غيب است. در اينجا قلمرو ديگري هم مطرح شده بهنام «عمل صالح» كه در اغلب موارد ايمان و عمل صالح با هم طرح شدهاند[15]
«صالح» از مادهي «صلح» است. «صلح» به معناي آشتي، سازش، و از ميان برداشتن نفرت و دشمني است. بهنظر ميرسد كه دامنهي كاربرد اين واژه بسيار گسترده است، صلح با خويش و همسايه تا صلح با دورترين آدمياني كه آنها را نيز همان خداوندي آفريده كه ما را آفريده است. اين اولين لايهي معنايي است كه از واژهي «صلح» به ذهن متبادر ميشود. توجه به اين نكته نيز ضروري است كه هنگام بعثت، جامعهي جاهلي عرب به جنگ و مغلوب نمودن قبيلههاي غير خودي و ظلم به ديگران افتخار ميكرد[16] در برابر اين رويكرد عرب جاهلي، قرآن ميگويد:
« وما رسولان را جز براي بشارت و انذار نميفرستيم، پس كساني كه ايمان و صلح بياورند، هراسي و اندوهي بر آنان نيست»[17]
در آيه فوق «اَصلَحَ aslaha» تنها صلح كردن من با ديگري نیست بلكه به صلح رسانيدن افراد و قبايل متخاصم با هم نيز هست[18]. يعني اينكه تنها من با ديگران به صلح برسم، گام اول است و گام بعدي تلاش براي به صلح رسانيدن ديگران با هم است.
اما لايههاي بعدي در معناي «عملصالح» ميتواند معطوف به اعمال آدمي در كل اين نظام هستي باشد، اعمالي كه گاه ناهماهنگ و ستيزه جويانه با نظام «هستي» انجام ميگيرد و گاه همآهنگ و صلحجويانه با «هستي». در اين تعبير، «هستي» را به همان معنايي گرفتهام كه برخي بزرگان و متالهين اسلامي از آن ياد كردهاند. يعني «هستي» غير از «هستندهها» است. چيزها و پديدهها «هستند» اما هيچكدام «هستي» نيستند[19].
اين تعبير از جهتي مانند مفهوم «امالكتاب» در قرآن است. خورشيد و ماه و ستارگان و همهي چيزهاي ديگر، همه «هستندهها» يا آيات آن كتاب هستند. همچنين وقايعي كه در نظام هستي واقع ميشود، آيات كتاب شمرده ميشوند و نه خود كتاب [20].
از نگاه ديني، اين چيزها و اين وقايع كه در هستي پديد ميآيد هدفمند هستند، يعني آيندهاي در پيش است كه اكنون براي ما «غيب» شمرده ميشود و يكي از عمدهترين مواردي كه «ايمان» معطوف به آن شده، همين «غيب» ميباشد. مضاميني مانند خدا، آخرت، معاد، گذشته و آينده همه از امور مربوط «غيب» شمرده ميشوند[21]. اما از كجا معلوم كه آينده، آبستن فرجامي دلپذير براي انسان باشد؟
اگر به اين پيش فرض وفادار باشيم كه چيزها و وقايع، آيات هستي( آيات كتاب) هستند، و همچنين بپذيريم كه «هستي» غايتمند است و براي انسان فرجام و آيندهاي در كار است آنگاه ميتوان پذيرفت كه هماهنگي و صلح آدمي با آيات هستي، ميتواند سبب تجربه ای نسبی از «هستی» باشد. احتمالا به همین جهت است که در قرآن «ایمان» امری نسبی و فزونی یابنده توصیف شده است[22]. این تجربه ی وجودی انسان از هستی، طبعا سبب روشن شدن راهي خواهد بود که آدمی در پیش دارد و براي فرجام خويش در پيش می گیرد. به تعبیر دیگر، همين تجربه ی نسبی و روشنايي و ديدن راه، مهمترين عامل آمادگي انسان براي دگرديسي و حركت بيهراس به سوي آينده است. و شايد از همين جهت باشد كه در قرآن، جايگاه ايمان در قلب دانستهشده است[23]، زيرا قلب از يكسو به معناي دگرگوني است[24] و از سوي ديگر، ارتباط با بخشهاي ناخودآگاهي وجود مانند روح و نفس دارد.
(بیست و دوم آبان ماه 1386 مشهد)
[1] - از قتل خليفهي سوم توسط خود مسلمانان، تا جنگ صفين، تا واقعهي كربلا، و بسياري وقايع ديگر در طول تاريخ، تا نبردهاي خونين امروز در عراق و افغانستان و پاكستان و .....همه و همه به نام ايمان در برابر شرك و كفر بوده و هست.
[2] - آيهي 235 و 237 سورهي بقره
[3] - «عقد» يا پيمان نهادن با ديگران، معمولا با حركت عيني و نمادين دست دادن همراه بوده است، كه هنوز هم هست. اين عمل دست دادن، با دست راست طرفين انجام ميگيرد، به اين دست « يمين» ميگفتند(از ريشهي يمن)، كه معناي خجسته، روشنايي و بركت داشت، جمع يمين «أيمان ayman» است كه با « إيمان iman از ريشه امن» متفاوت است. به تعبير ديگر، «عقود» با «أيمان ayman» يعني با دست دادنهاي طرفين به هنگام عقد قرارداد، علاوه بر پذيرفتن تعهدي كه مورد قرار بوده است همچنين معنايي از خجستگي، بركت، و روشنايي براي طرفين به همراه داشت
[4] - «الامن ضد الخوف» لسانالعرب
[5] - نام بلد «بلد امين» در قرآن تنها يكبار در سورهي «التين»(سورهي شمارهي 95) آمده است، اما بهگونهاي كه مفهوم امنيت را با نبوت درهم آميخته است و ظهور پيامبر را با ظهور مسيح در اورشليم (كوه زيتون) و موسي در طور سينا پيوند زده است. همچنين معطوف به آيات ديگري از قرآن نيز ميباشد كه در آن ابراهيم از خداوند ميخواهد اين ديار را (ظاهرا مكه را) بلد امن قرار دهد و رسولي از ميان آنان مبعوث كند تا آنان را كتاب و حكمت بياموزاند و...( نگاه كنيد به آيات 1125 تا 130 در سورهي بقره)
[6] - كتاب اعداد باب 35
[7] - در اينجا منظورم از «هستي» غير از هستندهها ميباشد، در ادامه به توضيح بيشتر آن خواهم پرداخت
[8] - آيهي 23در سورهي 59(حشر)
[9] - آيه 28 از سوره سيزدهم(رعد)
[10] - آيهي سوم از سورهي بقره.
[11] - آيهي4 سورهي27(نمل)
[12] - آخر اين جهان كجاست؟ نقطهي آغاز كجا بوده؟ آيا براي انسان حياتي بعد از مرگ خواهد بود يا نه؟ و بسيار پرسشهاي بنيادين ديگري از اين دست كه حتي كودكان از مادر و پدر خويش ميپرسند و پاسخ مناسبي هم پيدا نميكنند.
[13] - . در اينجا مفهوم «غيب» - از نگاهي انساني- به معناي اين نيست كه آدمي از چند و چون غيب آگاهي داشته باشد، اگر چنين بود آنگاه «غيب» ديگر «غيب» نبود اينهم كه برخي كسان پاسخهايي آماده ميكنند در تعريف چند و چون غيب و نشانيهاي عالم ديگر را با جزئيات آن طرح ميكنند، شايد سرپوشي باشد براي فرونشاندن همان دلهرهي وجودي آدم.
مضاميني مانند «خدا=الله»، «آخرت»، «قيامت» و... كه همه براي آدمي غيب محسوب ميشوند چنانچه در چنبرهي آگاهي ما قرار گيرند ديگر نه «غيب» غيب است، نه «خدا» خدا است و نه «قيامت» قيامت است.
[14] - نگاه كنيد به آيات 59 از سورهي ششم(انعام) و آيهي 26 از سورهي هفتاد و دوم(الجن) و آيهي123 از سورهي يازدهم(هود) و...
[15] - . شايد اين از برخي جهات و تا حدودي نزديك به همان عقل عملي باشد كه از كانت نقل ميكنند.
[16] - نگاه كنيد به واژهي «ظلم» كه در بخش فرهنگ واژگان آمده است.
[17] - سورهي
[18] - اصلح از باب افعال و مصدر آن اصلاح است
[19] - مثلا هنگامي كه فردوسي ميگويد:
جهان را بلندي و پستي تويي/// ندانم چهاي، هرچه «هستي» تويي
در ابن بيت ملا صدرا، حرف«ي» را در «هستي»، ياي مصدري دانستهاست( كتاب مبدأ و معاد از ملا صدرا، ترجمهي فارسي، صفحهي377) اين تعبير از جهتي مانند مفهوم «امالكتاب» در قرآن است. در اين تعبير خورشيد و ماه و ستارگان و همهي چيزهاي ديگر، همه «هستندهها» يا آيات آن كتاب هستند.
[20] - توضيح بيشتر در مورد كتاب را موكول مي كنم به مباحثي كه در ادامهي «تاملي در تاويل متن» خواهم داشت
[21] - اشاره به آيات دوم و سوم سوره بقره
[22] - آیه 124 سوره نهم (توبه)
[23] - اولائك كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه. سورهي58آيه22
[24] - نگاه كنيد به واژهي قلب در بخش فرهنگ واژگان