از مهمترین نامها برای این مکان که در قرآن آمده «بیتالحرام» است که معنای احرام و مناسک را نیز در خود دارد اما در قرآن نامی از «بیتاللهالحرام» نیست و بهنظر میرسد بعدها واژه ی «الله» را به «بیتالحرام» افزودهاند.[1]
اگر بخواهم یک سیر معنادار نسبتا مشخصی را برای نامهای این حرم در نظر بگیرم، اولین نامی که به گمانم دقت در معنای آن ضروری مینماید، «بیت» است و سپس دو نام دیگر که همراه با همین واژهی «بیت» آمدهاند که عبارتند از
«بیتالحرام»، و سپس «بیتالعتیق»
«بیت» با «مسکن» تا حدودی متفاوت است. مسکن جای آرام گرفتن کسی در آن است؛ برای استراحت یا سامان زندگی شخصی. ولی «بیت» جایی را گویند که افراد یک خانواده و خویشاوندان نزدیک در آن آمد و شد دارند، این افراد را «اهل بیت» هم میگویند. این مفهوم در مورد کعبه چندان گسترده بیان شده است که همهی مردمان را در بر میگیرد بی آنکه اشارهای به نژاد و دین و ایمان شود:
« إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمينَ/ نخستين خانهاى كه براى مردم بر نهاده شد، همانا به مكه است، همان خانهی مبارک و هدايت براى جهانيان»[2]
در این آیه، منظور از «نخستین بیت» صرفا قدیمیترین خانه نیست بلکه نخستین خانهای است که نه برای قومی و گروهی خاص، بلکه برای همهی مردم بنا شده است و همهی اهل عالم « اهل بیت» آن شمرده میشوند. پس چنین خانهای باید ویژگیهای خاص خود را داشته باشد، باید حرمت همهی اهل عالم در آن رعایت شود، وقتی که این کعبه نقطهای کانونی در زمین شمرده شود و هرکسی از هر گوشهی عالم اینجا را قبلهی خود قرار دهد، یعنی که همهی جهانیان در یک خانهی مشترک زندگی میکنند، چه آن کسی که به این مکان میآید و چه آن کسی که از سرزمینهای دوردست، این مکان را قبله قرار میدهد، هرکسی باید خویشاوندی خود را با دیگر مردمان جهان دریابد، باشد تا خصومت و دشمنی از میان برخیزد. اینجا خانهی مردم است، فرمانروایان و امپراطوران هم اگر پای به این خانه میگذارند باید تاج و کلاه از سر برگیرند، عناوین خود را فراموش کنند، از همان قواعدی پیروی کنند که دیگر اهالی این خانه نیز ملزم به رعایت آن هستند.
حالا که این خانه، خانهای برای همگان است، پس رعایت حقوق همهی اهل این خانه بر یکدیگر واجب است. یکی از مهمترین معناهای «بیتالحرام» از همینجا و به همین دلیل باید باشد.
نه تنها آدمیان از هر گروه و نژاد و آیین، بلکه همهی مخلوقات خداوند در اینجا عزیزان خداوند هستند، همه از یک زهدان و همه از خاک همین زمین سرشته شدهایم، همه حرمت دارند. در اینجا علف صحرا و جان مورچهای کمتر از هیبت سلیمان نیست. بهراستی هم که این خانه با همهی سادگی در معماریاش، چه نشانههای حیرتانگیزی را مینمایاند، چه صحرا دل است خداوند ما که خانهی خود را خانهی امنِ انسان و جانور و گیاه گردانیده است
در جاي ديگري از قرآن كه از امامت ابراهيم ياد شده، آمده است كه اين بيت براي مردم « مَثابَةًلِلنَّاس» قرار داده شده است[3] «مثابه» نام جايي است كه هرچيزي در آنجا، آنگونه كه در آينده بايد ساخته شود و شكل گيرد، اکنون به عنوان پیشنمونه نمايش داده مي شود[4] نمونهاي، نمادي يا نمايشي از چيزي يا واقعهاي كه قرار است ايجاد شود. اين نمونه و نماد نه براي گروهيخاص و يا قومي برگزيده كه سوگلي خداوند باشند، بلكه اين واقعهاي است كه براي «ناس» یعنی برای همهی مردمان، از هر قوم و طبقه و نژادي كه باشند، مقرر شده است.
«مثابه» نمایشی است از آنچه باید باشد. وضع کنونی من، وضع کنونی جامعهی من، همانی نیست که باید باشد. این همه جدالها و ستمها و ضعیف کشیها و نارساییها، مطلوب هیچ خردمندی نیست، برای رسیدن انسان و جوامع بشری به جهانی بیگزند و سالم و اجتماعی مطلوب و دلپذیر، اجتماع مردم در این «بیت» میتواند تمرینی و نمونهای عینی باشد. رعایت دقیق حدود حرمت یکدیگر و حتی حرمت بوتهها و حشرات، که از شرایط حضور در این حرم است، این پیامِ آشکار را در خود دارد که در همهی سرزمینهای دیگر هم میتواند به مرور و در طی تمرین و ممارست نسلهای پی در پی، اندک اندک شکل گیرد. مگر عهد خدا با آدم و سپس با ابراهیم، یکی هم همین نبود؟
از اين منظر، تصوير انسان در قرآن به دو صورت نمايانده شده است؛ يكي صورتي از انسان به همين گونه كه اكنون هست. انساني كه ظلوم و جهول است يا انساني كه در زيانكاري است. اين تصويرها، واقعيتی است که هست، واقعیتی اكنوني و انكار ناپذير. بنابراين اگر در آيات قرآن ميگويد اكثر مردمان دانش ندارند يا اكثر مردمان از تعقّل و تفكّر بهره نميگيرند،[5] همهی اين موارد اشاره به وضع موجود آدميان است و آنچه را که اكنون در عالم واقع هست، بیان میکند. امّا در تصويري ديگر، انسان را در عرصههايي فراتر از آنچه اكنون هست، مينماياند. طرح واقعهاي به نام صيرورت[6] و تأكيد بر اينكه دگرديسي آدم به سمت و سوي فراترين افقهایي که مقصود آفرينش بوده، روان است. اين تأكيدها، بيانگر صورتي ديگر از آدم است كه اكنون واقعيّت عيني نيافته است، امّا در روند دگرگونی و صیرورت محقّق میشود.
برگرفته از کتاب: حج، از مناسک نوزایی تا فرایند فردیت/ نوشتهی علی طهماسبی
توضیح در بارهی کتاب: رونمایی کتاب حج از مناسک نوزایی تا فرایند فردیت
[1] - بنی عباس خود را خلیفةالله می شمردند و شاید لازم میدانستند که بیتالحرام را هم که خانهی مردم نامیده میشد، در انحصار خدایی در آورند که خودشان را نماینده و جانشین او میشمردند
[2] - سورۀ سوم (آل عمران) آیهی 96
[3] - وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود. سوره 2 (بقره)، آيه 125.
[4] - مثابه اسم مكان است از كلمهی ثوب به معناي رجوع شئ به حالتي كه در اصل براي آن در نظر گرفته شده است. لباس را به آن جهت ثوب مي گويند كه از هنگام رشتن نخ و بافتن پارچه در نظر داشتهاند که از آن نخ و پارچه، لباس پديد آورند. بنابر اين ميتوان گفت كه مثابه جايي است كه اجتماع مردم و يا جامعهی انساني را آن گونه که در نظریهی ديني است و در آينده بايد تحقّق پيداكند، مانند يك تمرين يا يك نمايش دسته جمعي، نشان مي دهد.
[5] - نگاه كنيد به همۀ آياتي كه در مورد تعقّل آمده است.
[6] - اشاره به جملههايی از قرآن که در موارد گوناگون تکرار شده است مثل: الی الله المصير. در اين گفتارها کلمهی مصير اسم مکان و موقعيّت است که از مادهی "صارَ" گرفته شده است به معنای جايی که در آن انسان صيرورت پيدا می کند.
[i] -