فصل دوم، بخش دوّم
زمان بيکرانه و عهد عتيق
اوّلين كتاب از مجموعهي تورات با عنوان «پيدايش» يا «كتاب آفرينش» نامگذاری شده است[1] و موضوع اصلي در اين كتاب نه تنها آغاز و پيدايش يك قوم بلكه ابتدا و پيدايش كلّ اين عالم خلق و اين جهاني است كه مقيّد به چرخههاي روز و شب و پديد آمدن هفتهها، ماهها و سالها است كه در ادامه به پيدايش آباء بنياسرائيل منجر ميشود.
بنابراين ميتوان گفت كه تورات روايت خود را از نقطهي آغاز آفرينش شروع ميكند.[2] در همين كتاب آفرينش مضمون عهد نيز شكل ميگيرد. منظور از «عهد»، قرار و مداري است كه ميان خداوند و انسان نهاده ميشود، البتّه مهمترين عهد خداوند نيز با ابراهيم و اسحاق و يعقوب دانسته شده است كه آباء بنياسرائيل شمرده ميشوند. در بخشهاي بعدي به موضوع عهد، اشاره خواهم داشت، امّا در اين قسمت آنچه مورد تأمّل قرار ميگيرد، همان موضوع پديد آمدن يا آغاز زمان تقويمي در متن تورات است.[3]
طرح اين آغاز يا «ابتدا» به اندازهاي مشخّص و معلوم دانسته شده است كه ميتوان تمامي سالهاي عمر كيهان را به وسيلهي آن محاسبه كرد، مثلاً به روايت تورات از آغاز آفرينش اين عالم و بنا نهادن زمين و آسمان و پديد آمدن آدم تا روزگار ابراهيم، حدود دو هزار سال است و از روزگار ابراهيم تا روزگار ما نيز چهار هزار سال.
قايل شدن به اين مقدار زمان از آغاز آفرينش تاكنون، البتّه از نگاه علمي مردود است، امّا گويا تلقّي پيشينان از شروع پيدايش اين جهان، كم و بيش به همينگونهها بوده است. درست همينجا است كه ميان تلقّي انسان از هستي و كلام خداوند بايد تفاوت قايل شد. به تعبير ديگر، آنچه در تورات در مورد تاريخ پيدايش زمين و آسمان ميخوانيم، نميتواند صرفاً كلام خداوند باشد، بلكه ميتوان گفت كه تلقّي پيشينيان از واقعهي پيدايش اينگونه بوده است. اگرچه مؤمنين به تورات به هرحال آن را كلام خداوند دانستهاند. همچنين روايت تورات در مورد پديد آمدن اين زمان تقويمي و اعداد مربوط به آن، چنان است كه نميتوان آن را رمز و نماد يا استعاره و تمثيل دانست. اگرچه خود داستان آفرينش و چگونگي آدم و بهشت و هبوط، از ظرفيّت تأويلپذيري برخوردارند.
فارغ از درست و نادرست بودن تعيين زمان آغاز پيدايش در تورات، نكتهي مهم و قابل تأمّل در اين متن، هدفدار بودن آفرينش است يعني كه خداوند اين جهان را و انسان را به عبث نيافريده است. بهتعبير ديگر، منظور از شرح داستان آفرينش، صرفاً وقايعنگاري تاريخي نيست و حتّي چگونگي ساخته شدن آدم هم چندان مورد نظر نيست، بلكه طرح داستان گذشته، براي معطوف كردن ذهن مخاطب به نقشي است كه قرار است آدم در اين زمين، آن نقش را بر عهده گيرد. اين نكتهاي است كه در قرآن نيز با آن مواجه هستيم، امّا روايت تورات از هدف آفرينش، با آنچه در قرآن آمده، متفاوت است. در كتاب پيدايش آمده است كه:
« و خدا گفت آدم را شبيه ما بسازيم تا بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و بهايم و بر تمامي زمين، و همهي حشراتي كه بر زمين ميخزند حكومت نمايد» (تورات، باب اول پيدايش، آيهي26).
اينكه هدف آفرينش در روايت تورات با انجيلها و با قرآن متفاوت است، نكتهاي قابل تأمّل ميباشد. مطابق اين روايت و رواياتي كه بعداً در بابهاي بعدي آمده، خدا آدم را براي حكومت كردن بر زمين آفريد و بعدها از ميان اولاد آدم، عهد خود را تنها با ابراهيم و اسحاق و يعقوب و فرزندان يعقوب استوار كرد،[4] يعني انگار مقصود آفرينش، همين بوده است كه اولاد يعقوب يا بني اسرائيل به عنوان برگزيدگان خداوند بر سرتاسر اين زمين حكومت كنند. بسي محتمل است كه آنچه از طرح چنين روايتي بيشتر مورد نظر بوده، خواست قدرت و تمايل به حكومت بوده است، البتّه از سوي قومي خاص. احتمالاً به همين جهت در تورات نقطهي پاياني براي اين جهان ديده نميشود[5] يعني نه در كتاب آفرينش و نه در اسفار چهارگانهي ديگر، بحثي از معاد و عالم پس مرگ نيست.
هر چه هست، تورات روايت خود را از نقطهي آغاز آفرينش شروع ميكند، امّا در بارهي فرجام و انتهاي اين عالمخلق، نميتوان صرفاً به اسفار پنجگانهی تورات استناد كرد يعني در روايت تورات، آغاز مشخّصي براي آفرينش ديده ميشود، امّا فرجامِ معيّني را به آن وضوحي كه آفرينش را مطرح كرده است، نمينماياند، مگر آنكه كتاب رسولان ديگري همچون كتاب اشعيا را نيز بهعنوان ادامه يا به عنوان بازخواني كلام موسي، مورد تأمّل قرار دهيم.
همچنين اگر بهلحاظ طرح آغاز و انجام، انجيلها را با تورات مقايسه كنيم، احتمالاً به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اگر در تورات نقطهي آغاز آفرينش وضوح كامل دارد، امّا در انجيلها نقطهی پايان و فرجام آفرينش است كه از وضوح و برجستگي كامل برخوردار است؛ زيرا در انجيلها مدام خبر از «انتها»، انهدام نهايي و آخرالزمان است.[6] در انجيل متّي به نقل از عيسي مسيح آمده است:
«گمان مبريد كه آمدهام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم، نيامدهام تا باطل نمايم، بلكه تا تمام كنم» (باب5، آيه17).
اگرچه براي آيهی فوق ميتوان تأويلهاي ديگري را هم غير از مسألهي فرجام در نظر گرفت، امّا به نظر ميرسد كه با توجّه به پيام عيسي مسيح دربارهي فرا رسيدن آخرالزمان و ملكوت، معناي «تمام كردن تورات» كه در آيهي فوق آمده است به معناي طرح فرجامي باشد كه در تورات چندان وضوحي نيافته است. بنابراين، نه انجيلها بهتنهايي كتابي تمام محسوب ميشود و نه تورات؛ زيرا در انجيلها طرح آغاز آفرينش وضوح چنداني ندارد[7] و در تورات طرح فرجام. در واقع، ميتوان گفت كه مجموعهي عهد قديم و عهد جديد با هم هستند كه ميتوانند مسألهي آغاز و انجام را بهكمال روايت كنند.
خداي پيش از آفرينش و خداوند بعد از آفرينش
گذشته از همهي موارد مناقشهانگيز، آنچه در مورد زمان ديني در تورات ميتوان گفت، پيوند ناگسستني نام های خدا با بيکرانگی و ابديّت است. ابتدا اشاره به اين نكته را ضروري ميدانم كه براي درك بهتر اين مسأله لازم است خوانندهي اين مقال، توجّه داشته باشد كه ميان دو واژهي « الوهيم= خدا» و «يهوه= خداوند» تفاوتي اساسي قايل شدهام. در ادامه به شرح اين تفاوت، خواهم پرداخت.[8]
در اوّلين آيه از كتاب آفرينش در تورات آمده است:
«در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد و زمين تهي و باير بود و...»
واژهی « ابتدا» را در اين آيه، میتوان به دروازهای تشبيه کرد که در اين سوی دروازه، عالم خلق يا واقعهی آفرينش و پديد آمدن زمان تقويمی وجود دارد و در آنسوی دروازه، بيکرانگی و ابديّتی که با الوهيم يگانه است.
در آياتي كه پس از اين آيه آمده، شرح آفرينشِ يكايك پديدههاي عالم خلق عنوان شده است، امّا اين پرسش بی پاسخ، همچنان برجای میماند که پيش از آفرينش اين جهان يا بيرون دروازهي آفرينش، خدا و زمان چگونه بود؟
در باب نخستين از سفر پيدايش كه داستان چگونگي آفرينش آسمان و زمين و ديگر موجودات عالم و آدم آمده است، خداي آفريننده نام مشخّصي دارد كه اين نام بعد از شكلگيري آفرينش، تغيير ميكند. همانگونه كه اشاره شد، اين نام مشخّص عبارت است از «الوهيم» كه تا آخر باب اول، همچنان تكرار شدهاست. كلمهي «الوهيم» را در ترجمهي پارسي «خدا» (بدون پسوند«وند») و در ترجمهي لاتيني« God» و بسي محتمل است كه واژهي «الله» در زبان عربي، با همان واژهي «الوهيم» در تورات يكي باشد.[9]
پس از اين مرحله، يعني پس از اينكه آفرينش شكلميگيرد و خدا (الوهيم) روز هفتم را بهعنوان روز فراغت از كار آفرينش، روز مبارك ميخواند، نام «خدا» داراي تركيب تازهاي ميشود و به صورت «يهوه الوهيم» (خداوندخدا) در ميآيد، يعني اينكه نام «خدا» در پيش از آفرينش با بعد از آفرينش تا حدودي تغيير ميكند. اين تغيير را ميتوانيم از باب دوّم آفرينش به بعد مشاهده كنيم،[10] به سخن ديگر، به نظر ميرسد كه پيدايش عالم خلق و چرخهي زمان تقويمي، با حضور نام تازهی «يهوه» ارتباط داشته باشد.
كلمهی «الوهيم» ظاهراً با واژگان «اِل»، «اله» و «الوهه» از يك ريشه است و معمولاً آن را به معناي «قدرت خلّاق» دانستهاند و بر همين سياق، كلمهی «الوهيم» به معناي «كلّ قدرتها» يا «نيروي مطلق آفريننده» دانسته شده است[11] كه فارغ از آفرينش خود يا در فراسوي آفرينش خود، ميتواند وجود داشته باشد، امّا از مضامين موجود در كتاب پيدايش چنين برميآيد كه واژهي «يهوه» با «عالم خلق» گره خورده است؛ به تعبير ديگر، «الوهيم» در ارتباط با زمان، مانند «زروان» بيكرانه است و مستقل از عالم خلق و مستقل از حركت و چرخش زمين و آسمان ميتواند باشد. درصورتي كه «يهوه» با مفهومِ «بودن» و «هستن» به ياد آورده ميشود. منظور «بودن»ي است كه در ارتباط با چيزهاي اين عالم خلق، معنا پيدا ميكند و در عرصهي سامان دهي به عالم خلق، مطرح ميشود. در مواجههي موسي با «يهوه» اين نام آشكارتر خود را نشان ميدهد. در آنجا هنگامي كه موسي به رسالت برانگيخته شده، ميپرسد تو كيستي؟ بگويم چه كسي مرا فرستاده است؟ و يهوه پاسخ ميدهد كه:
«به بني اسرائيل بگو «اهيه» (هستم) مرا نزد شما فرستاده است».[12]
در اينجا «اهيه» ضمير اول شخص از مصدر «بودن» و «يهوه» ضمير سوم شخص از همان مصدر «بودن» دانسته شده است. اگرچه «بودن» به عنوان مصدر، مقيّد به زمان نيست، امّا گويا انسان ميتواند «او» را فهم كند. در قرآن نيز ميتوان واژهي «ربّ» را از برخي جهات معادل با واژهي «يهوه» دانست، به عنوان مثال اگر هيچ آفرينشي و هيچ خلقي در ميانه نباشد، واژهي «ربّ» بيمعنا مينمايد، زيرا ربوبيّت (تربيت كنندگي) خداوند در ارتباط با عالم خلق، ميتواند تجلّي كند و معنا يابد. خطر بزرگي كه در اين فهم، آدمي را تهديد ميكند، فروكاستن مفهوم «بودن» به بودنيها است يا اگر به زبان انجيلها و قرآن بخواهيم تعبيري از اين سخن داشته باشيم، فرو كاستن ملكوت چيزها، به خود چيزها است. اين اتّفاقي است كه در ساختن گوسالهي زرّين براي بني اسرائيل، پديد آمد.
مراتب آفرينش در تورات و رابطهي اين واقعه با دو نام «الوهيم» و «يهوه» را ميتوان به اين گونه تقسيم كرد:
1- الوهيم (الله، خدا) = فراسوي عالم خلق، خداي بيكرانه كه وابستهي به زمان و مكان نيست و بدون اينكه خلقي باشد يا نباشد او بينياز از خلق ميتواند باشد.
2- يهوه الوهيم يا خداوندخدا (ربّ الله) در كشاكش ميان نيستي و هستي يا در گذر از عرصهي بيكرانگي به عرصههاي كرانهمند، تجلّي پيدا ميكند. در روايت تورات «يهوه الوهيم» تا روز هفتم كه آفرينش كامل شد، حضور دارد.
3- يهوه = (رب، خداوند) در ارتباط با همين عالم خلق مطرح ميشود و آدم پس از آنكه از باغ عدن و از حضور «خداوند خدا» اخراج ميشود با اين نام سر و كار پيدا ميكند. آدم هنگامي خبر مرگ خود را ميفهمد كه از آن بهشت جاودانگي يا از نزد «يهوه الوهيم» رانده ميشود و از اين پس تنها با عالم خلق سر و كار دارد. فرمانرواي اين عالم خلق نيز «يهوه» است.
در باب دوّم و سوّم كه آفرينش هنوز فاصلهي چنداني با قبل از آفرينش نگرفته است، نام «يهوه الوهيم: خداوندخدا» همچنان تكرار ميشود، امّا از هنگاميكه آدم مورد بيمهري خداوندخدا قرار ميگيرد و خبر مرگ خويش را از خداوندخدا ميشنود[13] بلافاصله نام تازهاي براي زن خويش انتخاب ميكند و او را «حوا» مينامد:
« و آدم زن خود را حوا ناميد، زيرا كه او مادر جميع زندگاناست».
«حوا» نامي است كه آدم براي گريز از مرگ و مقابلهي با نقطهي پايان بر همسر خويش ميگذارد. مطابق آيات قبلي در تورات، خداوندخدا قدرت نامگذاري را به آدم داده بود و هرچه را آدم نام نهاده بود، خدا هم پذيرفته بود.[14] نامگذاري بر هر چيزي از سوي آدم، به معناي آن بود كه آن چيز از آن پس به همانگونه كه آدم بر او نام نهاده است و مطابق با معناي همان نام عمل خواهد كرد. واژهي «حوا» از ريشه «حي» به نحوي به زندگي و تداوم حيات اشاره دارد، امّا اين نام تازه را «خداوندخدا» تهديدي براي خود ميشمارد و چنين ميگويد:
« همانا آدم مثل يكي از ما شده است كه عارف نيك و بد گرديده، اينك مبادا دست خود را دراز كرده و از درخت حيات نيز گرفته و بخورد و تا به ابد زنده بماند، پس خداوندخدا او را از باغ عدن بيرون كرد تا كار زميني را كه از آن گرفته شده بود، انجام دهد» (همان باب، آيه32 و33).
بيرون رانده شدن آدم از باغ عدن، تا اندازهاي هم به معناي آن است كه آدم موقعيّت جاودانهي خود را از دست ميدهد. موقعيّتي كه در آن، با فراسوي اين آفرينش و با عرصهي جاودانگي هم ميتوانست ارتباط داشتهباشد، هم ميتوانست با «الوهيم» در ارتباط باشد و هم با «يهوه» و از اين جهت ميتوانست در كار آفرينش نيز تا حدودي، تعيين كننده باشد. همانگونه كه در نامگذاري چيزهايي كه خدا آفريده بود، توانسته بود قدرت خويش را نشان دهد.[15] همچنين داستان باغ عدن و حضور آدم در آن باغ تا پيش از هبوط، به نحوي ميتواند كلّ داستان آفرينش را در عرصهاي نيمه ملكوتي و نيمهمادّي بنماياند.
امّا هنگاميكه آدم نقطهي پايان خويش يا مرگ خويش را درك مي كند، به جاي درخت جاودانگي، به همسر خويش نزديك ميشود تا شايد خويش را از طريق توليد مثل و در قالبهاي تازهاي كه فرزندان وي شمرده ميشوند، به جاودانگي برساند:
«و آدم زن خويش را بشناخت و او حامله شده قاين را زائيد و گفت مردي از «يهوه» حاصل نمودم» (باب چهارم،آيه اول).
اين اوّلين آيه از تورات است كه نام «يهوه» (خداوند) به تنهايي و بدون همراهي با «الوهيم» (خدا) بيان ميشود، يعني هنگاميكه آدم ارتباطش با فراسوي آفرينش، بهشت و باغ عدن، قطع شده است. در آيهی فوق ميبينيم كه آدم از طريق توليد نسل و تداوم يافتن در فرزندان خود، به مرگ دورباش ميگويد و به اينگونه نقطهي پايان را به تعويق مياندازد و «زندگي» و «بودن» را در نسلهاي آينده تداوم ميبخشد، بنابراين دور نمينمايد كه حاصل كردن فرزندي از «يهوه» كه در آيهي فوق آمده است به معناي «بودن» و تداوم حيات در روي زمين و در همين عالم خلق باشد. اگرچه اين زمين از سوي «يهوه الوهيم» ملعون خوانده شد.[16]
در واقع در اين داستان، پيش از آنكه شاهد جدايي آدم از باغ عدن باشيم، شاهد جدايي نام «يهوه» از نام «الوهيم» هستيم يعني هر چه انسان با زمين و زندگي زميني بيشتر آميخته ميشود، از نام «الوهيم» دورتر ميگردد. فقط برخي مواقع كه واگشتي در بيان داستان آفرينش و تكراري از يادآوري آفرينش ميشود يا هنگامي كه اشاراتي به فراسوي اين عالم خلق ميشود، نام «الوهيم»(خدا) نيز به نحوي مطرح ميگردد، مانند وقتي كه «خنوخ» توسّط الوهيم از زمين ربوده ميشود. در روايت تورات، خنوخ نسل هفتم از آدم شمرده ميشود، او در عينحال كه آدمي زميني بود، امّا با الوهيم (خدا) راه ميرفت، اين بود كه خدا او را برگرفت و نزد خويش برد.[17] اين است كه مطابق روايات يهود، چند نفر هستند كه به چنگ مرگ گرفتار نشدند و اوّلين آنها خنوخ بوده است.[18] در اين تعبيرها «بودن» و «ماندن» در اين عالم خلق، به هرحال به مرگ منتهي ميشود، مگر آنكه آدمي بتواند با «الوهيم» رابطهاي برقرار كند، يعني با خدايي كه فراسوي اين عالم خلق است و فرمانرواي عرصههاي جاودانگي است.
همچنين در تورات، هر هنگام كه قرار است زمين در معرض انهدام و نابودي قرار گيرد، باز هم نام الوهيم، مطرح ميشود. در اين روايات، «زمين» يعني مركز ثقل عالم خلق. «الوهيم» ميتواند تمامي زمين و جانوران و آفرينش را نابود كند، در حاليكه خودش فراسوي اين عالم آفرينش باشد[19] بنابراين ربوده شدن خنوخ از روي زمين، توسّط الوهيم، يعني راه پيدا كردن خنوخ به جاودانگي و بيمرگي.
در اين تعبيرها، زمين و زندگي آدم، با زمان و چرخهي ايّام همراه است. در اين چرخه، آدم ميتواند نام «يهوه» را بهعنوان گردانندهي اين عالم خلق و گاهي بهعنوان «هستي» فهم كند، امّا هرگاه قرار است كه آدم ذهن خود را به فراسوي اين عالم خلق معطوف كند، به معناي آن است كه بهلحاظ زماني هم بايد ذهن خود را معطوف به بيزماني و بيكرانگي كند و همينجا است كه نام «الوهيم» مطرح ميشود.
الوهيم، تاريكي و درياها
دربارهي آفرينش تاريكي و درياها هيچ سخني در كتاب پيدايش نيامده است. در اين روايات، تاريکی و «لجٌه»[20] همچون خدا «الوهيم» قديم و ازلی تلقّی شده است.[21] در برابر اين تاريکی، خدا روشنايي را پديد ميآورد، سپس آن را از تاريكي جدا ميكند. همچنين خدا زمين را ميآفريند و آن را از آبها جدا ميكند. به تعبير ديگر، چنان مينمايد كه پيش از آفرينش، تاريكي و درياها همراه با خدا «الوهيم» وجودي ازلي داشتهاند.
در اينجا اين به نوعي تناقض در متن مقدّس ميرسيم، اگر الوهيم خالق اوّليهي همهی چيز است، پس چگونه است كه تاريكي و درياها، رقيب او در ازلي بودن او ميشوند؟ آيا بي-كرانگيِ درياها در تصوّر پيشينيان، سبب چنين باوري شدهاست؟[22] و دربارهي تاريكي نيز ميتوان اين گمانه را طرح كرد كه آيا پيدا نبودن فراسوي اين عالم خلق در ذهن آدميان و سنخيّت تاريكي با نديدن و ندانستن، سبب شده است كه مفهوم تاريكي با ازليّت و الوهيم پيوند يابد؟ [23]
اگر اين گمانه را بپذيريم، ناگزير ميتوانيم باز هم اين متن مقدّس را نه صرفاً به عنوان كلام خداوند بلكه به عنوان تلقّي انسان از آفرينش یا تلقّی انسان از کلام خداوند، بدانيم.
اين روايات كه در كتاب پيدايش آمده است، كهنترين روايات در كتاب مقدّس است، امّا در كتابهايي مانند امثال سليمان و اشعيا كه نسبت به تورات متأخّر ميباشند، آياتي ديده ميشود كه به آفرينش تاريكي و درياها نيز اشاره ميكند. در اين آيات که در امثال سليمان و کتاب اشعيا آمده، نشاني از نام«الوهيم» نيست بلكه «يهوه» است كه خود را آفرينندهي نور و تاريكي ميداند.[24] همچنين در كتاب امثال سليمان، از تولّد چيزي شبيه الهه يا فرشتهاي به نام «حكمت» ياد شده است. در اين گزارش، «حكمت» بهاين گونه توصيف شدهاست:
«يهوه[25] مرا ابتداي طريق خود داشت. قبل از اعمال خويش، از ازل. من از ازل برقرار بودم. از ابتدا، پيش از بودن جهان. هنگاميكه لجّه نبود، من متولّد شدم(...) قبل از آنكه كوهها برپا شود، پيش از آنها مولود گرديدم(...) و زمانيكه بنياد زمين را نهاد، آنگاه نزد او معمار بودم، و روز بهروز شادي ميكردم...»[26]
با توجّه بهاين آيات و برخي آيات ديگر و با تفاوت نهادن ميان دو نام «الوهيم» و «يهوه» ميتوانيم تا حدودي برخي ويژگيهاي «الوهيم» را در «زروان» و برخي ويژگيهاي «يهوه» را در «هورمزد» نيز مشاهده كنيم، يعني به همانگونه كه زروان خداي بيكرانگي و بيرون دروازهي هستي شمرده ميشد، «الوهيم» نيز نامي است براي خدا هنگامي كه هنوز آفرينشي در كار نبوده و همانگونه هورمزد با جهان گيتيانه ظهور پيدا ميكند، يهوه نيز اغلب به همين صورت و همراه با هستي طرح شده است.
از سوي ديگر، با آنكه شباهتهايي ميان داستان هورمزد و يهوه ميتوان نشان داد، در عين حال دشوار است كه بتوان ميان «يهوه» و «الوهيم» چندان تفاوت قايل شد و مانند زروان و هورمزد به دو شخصيّت جدا و مستقل اشاره كرد، بهتعبير ديگر، در اسطورههاي زرواني، شخصيّت زروان از شخصيّت هورمزد، جدا و متفاوت ديده ميشود؛ در حالي كه به نظر ميرسد در روايات عهد عتيق، «يهوه» همان «الوهيم» است كه در نقش تازهاي و در ارتباط با هستي و عالم خلق ظهور ميكند، مانند كلمهي «ربّ» در قرآن كه نام ديگري از «الله» دانسته شده است و تقريباً همهجا در ارتباط با جهان و انسان طرح شده است در حاليكه طبق توصيفاتي كه در سورهي توحيد آمده، «الله» بيرون از دروازهي هستي و فارغ از بود و نبود اين عالم خلق ميباشد.
دربارهی نام«يهوه» و ارتباط او با عالم خلق، مباحث دراز دامن ديگري هم هست كه شايد چندان به بحث دربارهي زمان، مربوط نباشد، امّا در ارتباط با زمان، اين گمانه را تقويت ميكند كه شايد نام «يهوه» نيز مانند نام «هورمزد» نامي است كه از خداي زمان بيكرانه، به نامي در عرصهی اين عالم زمانمند نزول كرده است. با اين تفاوت كه در تورات براي اين چرخهي زندگي در زمين، فرجام مشخص و معيّني بيان نميشود مگر در انجيلها كه شكستن اين زمان تقويمي و طرح آخرالزمان در آن آمده است. در ادامه بازهم به موضوع عهد خواهم پرداخت.
علی طهماسبی
یادداشتها
1- شايد لازم باشد تا به اين نكته هم اشاره شود كه منظور از «متن تورات» تنها پنج كتاب، يا اسفار خمسه است و نه تمامي متن عهد عتيق. اين پنج كتاب عبارتند از كتاب «آفرينش»، «خروج»، «اعداد»، «لاويان» و «تثنيه» كه از نگاه قوم يهود همهي اين پنج كتاب منسوب به خود موسي است به جز بخشي از آخرين باب كتاب تثنيه كه چگونگي مرگ موسي را بيان ميكند. بقيهي كتابهايي كه در مجموعهي عهد عتيق آمده مانند كتاب يوشع ، استر، تاريخ پادشاهان، مزامير، غزلها، حزقيال، دانيال، اشعيا و... منسوب به رسولان بعد از موسي است[1] و در واقع ضمائم تورات شمرده ميشود. كه همه با هم مجموعهي عهد عتيق را تشكيل ميدهند.
2- در سنّت تاريخ نويسی قديم این شیوه معمول بود و تقریباً اغلب کتب تاریخی روایت خود را از پیدایش نخستین آغاز می کردند.
3- در كتب بعدي مانند كتاب خروج، اعداد، لاويان و تثنيه، مدام با فرامين و دستورات خداوند در اين مواجه هستيم، احتمالاً به همين دليل مجموعهي تورات را به عنوان «فرمان» و «شريعت» هم گفتهاند.
4- نگاه كنيد به باب هفدهم از كتاب آفرينش.
5- اين نکتهای است که اغلب کسانی که به حکومت کردن میانديشند تمايلی به طرح آن نقطهی پايان ندارند.
6- نگاه كنيد به انجيل متّي، باب بيست و چهارم.
7- در انجيل يوحنّا از آفرينش سخن رفته است و اينكه همه چيز به واسطهي كلمه (مسيح)آفريده شده است، امّا اين تعبيرها به هيچ روي به آن واقع بودگي تاريخي كه تورات اشاره دارد، ربطي ندارد.
8- همچنين نگاه كنيد به «گفتگويي در باره نام خداوند» در بخش مصاحبهها در وبسایت http://www.alitahmasebi.com
9- دربارهی نامها، نگاه كنيد به سلسله نوشتههايي در بخش مقالات همين سايت آيين پژوهي و فرهنگ با عنوان «نامهاي خداوند» همچنين قبلا نوشتهي ديگري را در دو دفتر فراهم آورده بودم تحت عنوانِ «نام خداوند در عهد عتيق» اين دو دفتر بههمراه برخي مقالات ديگر در مجموعهاي بهنام «مجموعه مقالات فرهنگي» در شمارگان نسبتاً محدودي چاپ و توزيع شده است.
10- باب دوم، آيهی 5 ، براي اوّلين بار نام خدا را به اين صورت بيان ميكند: «يهوهالوهيم» كه در پارسي به صورت «خداوند خدا» نوشته ميشود.
11- اگر «يم» را به عنوان علامت جمع بدانيم كه از مصري قديم به زبان عبري راه يافته است، در نتيجه كلمهی «الوهيم» ميتواند به معناي خدايي باشد كه جميع قدرتها را در خود دارد.
12- كتاب خروج، باب سوم، آيهي 14.
13- پس از خوردن ميوهی معرفت توسط آدم و زنش، خداوند خدا ضمن محروم كردن آدم از تنعّمات گذشته همچنين بهاو يادآور ميشودكه: «بهعرق پيشانيت نان خواهي خورد تا هنگاميكه به خاك بازگردي، زيرا كه تو از خاك هستي و به خاك خواهي برگشت» باب سوم، آيهی 19.
14- در مضامين اسطورهاي، نامگذاري بر هرچيزي، نشانه تعيين كردن حدود و تعيين خاصيّت آن چيز است.
15- باب دوّم، آيهی 19.
16- باب سوّم، آيهی17.
17- باب پنجم، آيهی24.
18- نگاه كنيد به قاموس كتاب مقدس، ذیل نام خنوخ.
19- مانند مطرح شدن طوفان نوح. در اين داستان رابطهي بسيار دقيق و ظريفي ميان حوادث و دو نام «الوهيم» و «يهوه» ديده ميشود كه شرح آن را در دو رساله « نام خداوند درعهدعتيق» نوشتهام.
20- لجّه: درياها
21-در ابتدا، خدا آسمانها و زمين را آفريد و زمين تهی و باير بود و تاريکی بر روی لجّه (آيات اول و دوم کتاب پيدايش)
22- درستتر اينكه هيأت عالم در نزد پيشينيان چنان بود كه درياها از همه سو زمين را احاطه كرده بودند و همانگونه که امروزه كرهي زمين را همچون دانهي ارزني در ميان كهكشانهاي بيكرانه تصوّر ميكنيم، آن روزگار نيز زمين (بخش خشكي زمين) در احاطهي درياهاي بيكرانه تصوّر ميشد و زمين به عنوان مركز عالم بر سطح درياها بنا شده بود.
23- روايات متعدّدي در تلمود ديده ميشود كه مردمان را از تفكّر و تحقيق دربارهی قبل از آفرينش منع ميكند. بهعنوان مثال: «هرآنكس كه دربارهی چهار موضوع بيانديشد و غوررسي و تحقيق كند، براي او بهتر آن ميبود كه بهدنيا نيايد. آن چهار عبارتند از: بالا چيست، در پائين چه خبر است، قبل از خلقت جهان چه بوده است و بعد از انقراض عالم چه خواهد بود؟» (گزيدهی تلمود، فصل دوم، دربارهی پيدايش عالم).
24-در كتاب اشعيا از قول «يهوه» آمده است: من يهوه هستم و ديگري ني، پديدآورنده نور و آفرينندهی تاريكي، صانع سلامتي و آفريننده بدي.
25- تأكيد بر اين نكته را ضروري ميدانم كه در كتاب مقدّس ترجمهی فارسي، هر جا كلمهی «خدا» آمده است، ترجمهی «الوهيم» و هر جا كلمهی «خداوند» آمده، ترجمه «يهوه» ميباشد.
26- كتاب امثال سليمان، باب هشتم، آيات 22 به بعد.